«عبدالرضا کاهانی» فیلمساز بدی نیست، میتوان گفت که فیلمسازی را به اندازهٔ دیگر همنسلانش بلد است، بلد است داستانش را درست تعریف کند، میتواند شخصیتهایش را درست از آب و گل دربیاورد، بازیگرانش را به درستی انتخاب میکند و میتواند آنها را در نقشهای نامتعارف به بازی بگیرد (هر چند من بازیهای مهتاب کرامتی را در فیلمهایش را چندان نمیپسندم). حسن بزرگش، که او را از دیگر همنسلانش متمایز میکند، این است که بیشتر به روایت طبقات فرودست جامعه میپردازد و فلاکت و بدبختی آنان را به تصویر میکشد. فیلم تازهاش «اسب حیوان نجیبی است» هم چندان فیلم بدی نیست، اما نمیدانم چرا نگاهش این همه تلخ و تیره است؟ بله، میدانم که روایت کردن زندگی طبقات فرودست به ناگزیر با تلخی همراه است، اما فکر میکنم نگاه کاهانی زیادی تلخ است. من نمیخواهم که بگویم همهٔ فیلمسازان ما باید فیلمهایی با پاپان خوش بسازند یا در روایت زندگی طبقات فرودست نگاه توریستی مجیدیوار را برگزینند، اما فکر میکنم میشود زندگی طبقات فرودست جامعه را روایت کرد و اینقدر هم تلخ نبود.
البته کلیتر اگر بخواهیم نگاه کنیم، این مشکل فقط مختص کاهانی نیست. همهٔ فیلمسازان نسل نوی سینمای ایران کم و بیش همینگونه به دنیای پیرامونشان مینگرند. اصغر فرهادی، بهرام توکلی، پرویز شهبازی، سامان سالور و… . اما واقعاً چرا؟ آیا اینها آینهای در برابر جامعه گرفتهاند و همه چیز اینقدر تلخ و تیره است؟ آیا وقایع سیاسی اجتماعی سالهای اخیر آنها را اینقدر سرخورده کرده است؟ یا این از بخت بد سینمای ایران است که چند فیلمساز تازهٔ کاربلدش اینقدر تلخ و تیره باشند؟
اسب حیوان نجیبی است (۱۳۸۹) – نویسنده و کارگردان : عبدالرضا کاهانی
۱۰ دی ۱۳۹۰ | ۰۸:۵۴
این الان نقد بود؟ شرح بود؟ تحلیل بود؟ مچ گیری بود؟ نصیحت بود؟ هشدار بود؟ …. خلاصه چی بود؟
۱۰ دی ۱۳۹۰ | ۲۰:۵۴
باید خودتون بین این آدم های تلخ باشین تا ببینین واقعیت زندگیتون تلخه نه اینکه بهش تلخ نگاه میشه
آدم های فیلم همشون برای من آشنا بودن چون باهاشون مواجه بودم
۱۲ دی ۱۳۹۰ | ۰۹:۴۳
با سروناز موافقم.
شبیه این اشکال رو خود من به فیلم جدایی نادر وارد میدونستم که ما اصلا دلیل طلاق و اصرار سیمین برای خارج رفتن رو نمیفهمیم. دوست عزیزی پاسخ داد که این رفتار از نظر ما غیرمنطقیه و اگه لابلای اون آدمها زندگی کرده باشی، کاملا درکشون میکنی.
نمیخوام قیاس کنم، اما صرفا برای توضیح منظورم این رو میگم که همونطور که یه عده هیچ وقت نمیفهمن روی مین رفتن داوطلبانه یعنی چی، طبیعیه که قشر مذهبی هم هیچ وقت معیارهای آدم های لائیک رو درک نمیکنن.
البته عالم هنر، مخصوصا داستان و سینما، فرصت خوبیه که طرفین قدری وارد فضای هم بشن و جهانهای متفاوت رو مشاهده کنن.
۱۳ دی ۱۳۹۰ | ۰۰:۱۷
هر فیلمی برای یک دستهای منطقیه و برای بقیه غیرمنطقی…مهم اینه که کارگردان یا نویسنده هنر به خرج بدهند و اون فیلم رو برای همه مخاطبین منطقی جلوه بدهند…برای این کار لوازمی لازمه که یکیش درک دقیق جامعه..سنت دینی و ملی و بقیه مسائله…مشکل جعفر پناهی و کاهانی و ادمهایی توی این رده فکری اینه که سینما رو از سمت هالیوود یا بالیوود یا حتی سنت ایرانی یاد نگرفتن..از سمت فرانسه یاد گرفتن..مثل رانندگیمون که همه جا مدل پیکانیه..طرف هنوز فکر میکنه باید با فرمون و دنده کشتی بگیره…بعد میشینه پشت رل فرمون هیدرولیک میره توی تونل نواب…ادمهای فیلمهای اینها طبیعی رفتار می کنند….دیالوگهایشان ایرانی است اما دنیایشان و منطقشان ایرانی نیست..تفاوت مجید مجیدی و کیومرث پوراحمد و کیانوش عیاری با برخی در همینه…
۱۳ دی ۱۳۹۰ | ۰۶:۰۱
بحث سر کاربلدی کارگردانه یا سر نگاه تیره و تارشون به زندگی… ؟
فکر نمیکنید بین کسی که میخواد زوایای تاریک زندگی را نشون بده با کسی که میخواد زندگی را تاریک جلوه بده فرق باشه ؟
به نظرم برای شناخت تفاوت این دو یک ملاک بیشتر وجود نداره :
اینکه بعد از تمام شدن فیلم، (ته دلت) دوست داری بری توی اتاق در را ببندی و گذشته و سختیهایی که توی زندگیات داشتی را مرور کنی یا دوست داری بزنی بیرون، توی هوای آزاد زیر بارون راه بری و به فردا و کارهایی که پیش رو داری فکر کنی.
با این اوصاف فکر کنم همه آنهایی را که اسم بردید با یک چشم نگاه کردن کمی بیانصافی باشه.
۱۳ دی ۱۳۹۰ | ۰۹:۴۹
حرف آقای قادری درسته و کارگردان باید همه هنرش رو به خرج بده که شخصیت رو باورپذیر کنه. اما یه وقتایی هست که دنیای شخصیت اون قدر از ما دوره که دیگه از کارگردان کاری بر نمی آد و این مخاطب هست که باید یه حرکتی بکنه و مواضع قبلیش رو موقتا تعلیق کنه و وارد فضای شخصیت بشه.
برای نمونه فیلم «ترک لاس وگاس» فرصتیه برای همه آدمای به اصطلاح مثبت که برای لحظاتی به یه شخصیت دائم الخمر فکر کنن و ببینن واقعا چنین آدمی چطور زندگی میکنه.
گاهی اوقات اشکالات ما به شخصیتهای داستان و منطق رفتاریشون به خاطر اینه که نمیتونیم باور کنیم که تو ایران چنین آدمایی زندگی میکنن. در این صورت اشکال از مخاطبه که همدلانه به فیلم نگاه نمی کنه و مواضع قبلیش رو کاملا مسلم فرض میکنه. اما گاهی هم با تعمیم بیش از اندازۀ فضای داستان به کل جامعه مخالفیم. فکر می کنم نقد آقای قادری به امثال کاهانی از این جهت وارد باشه که این کارگردانها آدمای فیلمشون رو استعارهای از کل جامعه می دونن.