فیروزه

 
 

بر دوراهی مرگ و زندگی

وقتی کسی را می‌بینیم که با کلمات جادو می‌کند، از چیدن واژه‌های کوچک و بزرگ و با چند حرکت سادهٔ دست کاخی را در برابرمان ظاهر می‌کند، وقتی دهان به سخن می‌گشاید همهٔ دنیا ساکت می‌شوند و حرف به حرف سخنانش لرزه به اندام آدم می‌اندازد تنها می‌توان گفت این شخص یا نابغه است یا دیوانه. البته دیوانه بودن این شخص محتمل‌تر است.

در این فیلم هم با چنین دیوانه‌ای روبه‌رو هستیم و با زنی که زندگی‌اش سال‌هاست تمام شده و تنها به خاطر این دیوانه است که زنده مانده. در واقع این دیوانه او را زنده نگه داشته است. در خانه‌ای زندگی می‌کنند که بی‌شباهت به یکی از دژهای قرون وسطایی نیست و در اتاقی که بالای برج قرار گرفته است. هر روز خانه را با دیوانه بازی‌های خود روی سرشان می‌گذارند و از در و دیوار بالا می‌روند. بلند حرف می‌زنند، بلند می‌خندند و بعد عربده می‌زنند تا صدای زمزمهٔ گذشته دهشتناک‌شان به گوش نرسد. تا تاریکی حقیقت ناخواسته‌ای که در زندگی‌شان رخنه کرده دوباره بر افکارشان سایه نیندازد.

این فیلم دربارهٔ زنی لهستانی است که پدری دانشمند داشت. پدری که جنون زمانه او را نیز در خود غرق کرده و وادارش کرده مدام در سخنرانی‌هایش از اصلاح نژاد و مبارزه با یهودیان سخن بگوید. اما وقتی پای لشکریان هیتلر به لهستان می‌رسد نه تنها یهودیان بلکه تمام لهستانی‌ها را مورد تاخت و تاز قرار می‌دهند و در این میان سوفی تا بتواند خودش را به امریکا برساند سختی‌های زیادی را تحمل می‌کند و در برابر سؤالی قرار می‌گیرد که از جواب دادن به آن باز می‌ماند. سؤالی که سوفی را بر سر دو راهی مرگ و زندگی قرار می‌دهد. این سؤال سوفی را در همان نقطه نگه می‌دارد. زمان می‌گذرد، این حقیقتی است که نمی‌توان از آن چشم پوشید، اما این حقیقت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت که سوفی در آن نقطه متوقف مانده است و هرگز راهی به جلو نمی‌یابد.

Sophie’s Choice (۱۹۸۲) Written for the Screen and Directed by Alan J. Pakula