فیروزه

 
 

در همان لحظهٔ شکارشده

در یک لحظه انسانی را با تمام خواسته‌ها، ترس‌ها و رازهایش می‌بینیم. چیزی نمی‌یابیم. جست‌و‌جو می‌کنیم با آدم‌های مختلف همکلام می‌شویم. لابه‌لای طبقاتِ درهم آرشیوها می‌چرخیم و از پس پنجره‌های گردگرفته عمارت‌های قدیمی اشرافی به داخل سرک می‌کشیم. دوباره روبه‌روی عکس می‌ایستیم و باز هم چیزی سر در نمی‌آوریم. مبهم است. به اندازهٔ یک انسان زنده که در آن سوی خیابان ایستاده و با کس دیگری حرف می‌زند و در تمام عمرش تا به حال متوجه ما نبوده و نخواهد بود، مبهم است. نگاهش غریبه است و انگار خیال ندارد دهان باز کند و رازهایش را برای ما بگوید.

تا آخر کار، حتی وقتی که شخص حقیقی، صاحب عکس روی دیوار، گمشدهٔ اصلی را پیدا می‌کنیم باز هم نگاه عکس انگار حکایت دیگری دارد و باز هم نمی‌خواهد حرف‌هایش را با ما در میان بگذارد. آنچه او دیده است با آنچه این شخصیت حقیقی می‌گوید از زمین تا آسمان متفاوت است.

داستان دربارهٔ عکس نیست و دربارهٔ شخص گمشده هم نیست. دربارهٔ کس دیگری است. اما دردشان مشترک است و در نهایت این درد در همان نگاه خلاصه می‌شود. در همان لحظهٔ شکار شده؛ در همان حالت منجمد.

The Girl with the Dragon Tattoo (۲۰۰۹) Directed by Niels Arden Oplev