فیروزه

 
 

تلاشِ هدر رفته

دربارهٔ «یه حبه قند» ساختهٔ «رضا میرکریمی»

این که «یه حبه قند» مضمونی شبیه «مسافران» دارد (تبدیل شدن یک مراسم عروسی به عزا)، این که باز فیلم دیگری «ریچل ازدواج می‌کند» ساختهٔ جاناتان دمی را به یادمان می‌آورد، یا این که ملغمه‌ای است از ساخته‌های داریوش مهرجویی، با نماهای بی‌شماری از غذاها، میوه‌ها، سفره‌ها، سنت‌ها و نیز نمایشِ زندگی یک خانواده‌ی اصیل و پرجمعیت ایرانی، به کنار، «یه حبه قند» به همان اندازه که خوش آب و رنگ است، همان قدر که پُر است از جزئیات، به همان اندازه نیز از اصل خود دور شده‌است. حتی می‌توان گفت میزانسن فیلم در تضاد با مضمونی است که قرار است فیلمساز برایمان تعریف کند.

در «یه حبه قند» قرار است زندگی در جمعی ناهمگون دیده شود. آن‌قدر بازیگران این فیلم زیر پوشش سنگین گریم‌هایشان قرار دارند که تنها در شکل نمادین تنها می‌توانند معرفی‌کنندهٔ طبقه، قشر و خاستگاهشان باشند. تماشاگر نمی‌تواند به آن‌ها نزدیک شود، آن‌ها را درک کند و بالاتر از آن نمی‌تواند آن‌ها را به عنوان قوم و خویش یکدیگر که حالا به بهانه‌ای دورهم جمع شده‌اند، قبول کند.

«یه حبه قند» تصویری است دریغ‌آمیز از نوعی زندگی ایرانی. شیوه‌ای که فراموش‌شده و رو به افول گذاشته است. از دلِ سالی از هزارهٔ سوم پرتاب شدن به فضای خانوادگی که نیم قرن پیش در جریان بوده ‌است. با همهٔ نشانه‌های آن و جزئیات رفتاری آدم‌ها و عناصر آن. از شناور شدن میوه‌ها در حوض و چیدمان وسایل و اشکال سنتی تزئینات گوشه و کنار اتاق‌ها گرفته تا آویزه‌های تاقچه و دیوار و سقف و حتی سفرهٔ عقد و کله‌قندهای پاپیونی. فیلم پُر است از این جزئیات اما نمایش این جزئیات که در طراحی‌شان ظرافت به کار رفته ‌است، هیچ پیوند ارگانیکی بین آن‌ها مشاهده نمی‌شود و تنها هر کدام به شکل متمایز و جدا زیبا هستند. چرا که به نظر می‌رسد تعقل رضا میرکریمی در این فیلمش بسیار جلوتر از شور و احساسش حرکت کرده‌ است. به همین دلیل «یه حبه قند» با تمام نماهای زیبا، فیلم دلپذیری از کار درنیامده است. فیلم با توجه به تمام تلاشی که گروه برای تولید آن کشیده و قابل احترام هم هست اما مسیری بی‌راهه را می‌پیماید. آنچه فیلم مدعی آن است، همان‌طور که بیان شد آن نوع زندگی ایرانی است که با تمام بالا و پایین شدن اجتماع، تغییری نکرده‌است و دست‌کم این خانواده یا خانواده‌های دیگر، همچون جزیره‌ای تک‌افتاده به حیات خود ادامه می‌دهند. آن نوع زندگی که حتی مرگ نیز آن را سست نمی‌کند. اما برای نمایشِ مرگ نیز ابتدا صحنهٔ قرینه‌ای می‌سازد تا تماشاگر تردید نکند که این فیلم و نام آن «یه حبه قند» با فکری از پیش ساخته شده‌است. در فیلم برای بیدار کردن پیرزن به ظاهر مرده، قندی به سوی او پرتاپ می‌شود و سپس در موقعیت دیگری یه حبه قند باعث مرگ پیرمرد می‌شود. این همان تعقل فیلمساز است که از تصویر بیرون می‌زند.

«یه حبه قند» با زمانی نزدیک به دو ساعت فیلمی طولانی است. جاهایی فیلم از فیلمنامه جدا می‌شود و مسیری منحرف را می‌پیماید. ماجرای «جن» و آن دو پسربچه از جملهٔ آن‌هاست. تماشاگر به دلیل آگاهی قبلی می‌داند که نقشهٔ پیرمرد برای آن دو بچه بی‌اثر است. از این رو وقتی پسرک از دیدن نشانه‌های جن وحشت می‌کند، بیننده هیچ احساسی ندارد. یا سه نماهنگی که همراه فیلم است. اولین نماهنگ مربوط می‌شود به سرخوشی اعضای خانواده. همراه با تصاویری از تاب خوردن پسندیده (نگار جواهریان)، میوه چیدن و بازی کودکان. دومی آن میهمانان هستند که با آیینه و چراغ و هدایا وارد خانهٔ عروس می‌شوند که در کنار نماهنگ سوم، آیین‌های مربوط به مراسم‌های مختلف را به تماشگر نشان می‌دهد. این نماهنگ‌ها هر یک نزدیک به سه دقیقه و اسلوموشن هستند.

در حاشیهٔ نمایش «یه حبه قند» در جشنوارهٔ فجر چند نکته درباره این فیلم شنیده می‌شد. این که فیلم هجویه‌ای است بر غم و شادی ایرانی. برای اثبات این قضیه ادله‌ای نیست اما اگر چنین هم باشد تماشاگر با دیدنِ تصاویر عروسی و عزا به نظر می‌رسد این احساس را ندارد. دست‌کم در بازی بازیگران چنین نیست. به عنوان مثال در بازی نگار جواهریان، نوع و جنسی از بازی دیده می‌شود که به مخاطب می‌گوید آن چه می‌بیند شوخی نیست. نکتهٔ بعدی درباره تأویل‌هایی است که شاید در پسِ تصاویر این فیلم نهفته و مدنظر فیلمساز بوده باشد. این که خانهٔ قدیمی فیلم با خانواده‌ای که در آن زیست می‌کند و در کنارش پدیده‌های مدرن نیز حضور دارند (گوشی آیفون و لپ‌تاب) به نوعی اشاره‌ای است به تداوم اصالت در کشاکش دوران گذار از سنت به مدرنیسم. اما چه این تأویل‌ها را بپذیریم و چه نه، مهم آن است که «یه حبه قند» با ریتمی کُند، کش‌دار و جاهایی حوصله سَر بَر است. از دقیقهٔ هشتاد به بعد است که داستان فیلم آغاز می‌شود و این داستان، داستانِ آدم‌هایش می‌تواند تا دقیقه‌ها و ساعت‌های بسیاری ادامه پیدا کند و تأویل پشت تأویل بیاید. به قولِ هاوارد هاکس «فیلم خوب یعنی سه سکانس بزرگ، بدون هیچ سکانس بدی».


سایت رسمی فیلم «یه حبه قند»