فیروزه

 
 

ملاصدرا هنر و زیبایی

تأملاتی درباب فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت چهاردهم

(بخش چهارم)

اشاره: تحلیل ملاصدرا از قوای نفس مانند ابن‌سینا و سهروردی است. او معتقد است که قوای نفس یا نباتی هستند که کار تغذیه و رشد و تولید مثل را بر عهده دارند و یا قوای حیوانی‌اند. قوای حیوانی خود بر دو گونه‌اند: قوای مُحرِکه که دربرگیرندهٔ قوای باعثه و فاعله است و قوای مُدرِکه، که شامل قوای ظاهری و قوای باطنی می‌شود. در شمارگان پیشین این سلسله نوشتار (بخش اولبخش دومبخش سوم) به قوای باطنی نفس و کارکرد آنها پرداخته‌ایم. آنچه از تتمهٔ بحث‌های پیش باقی مانده است دو نکته مهم درباره نگاه مبتنی بر حکمت متعالیه به هنر است که آن هم حاصل نگرش ملاصدرا به انسان است.

دو نکته درباره ادراک و آفرینش هنری صدرایی
نکته نخست اینکه برخلاف ابن‌سینا که قوه خیال را مادی می‌داند و معتقد است قوهٔ خیال تنها مُدرِک صورت‌های جزئی است و از طریق حواس پنجگانه کار می‌کند، ملاصدرا قوهٔ خیال را جایگاهی می‌داند که صورت‌های ذخیره‌شده در آن، علاوه براینکه از مراتب عقل و حس برگرفته شده‌اند، صورت‌های برساختهٔ نفس را نیز دربر می‌گیرند. چنانکه پیش‌تر گذشت در ادراک حسی هنگام مواجههٔ یکی از حواس پنج‌گانه با یک امر محسوس، قوهٔ خیال نیز صورت خیالیِ آن را از واهب الصور- عقل فعال- دریافت می‌کند و بدین وسیله ادراک حسی محقق می‌شود. از سوی دیگر در آفرینش اثر هنری نیز گفتیم که قوهٔ خیال با بهره‌گیری از صوری که در نزد خود دارد، صورت‌هایی مرکب از صورت‌های پیشین که به‌گونه‌ای در آنها تصرف کرده است را با استمداد از قوهٔ تخیل می‌سازد و با عینیت بخشیدن به آنها اثر هنری را تولید می‌کند.

این تلقی از قوهٔ خیال با تلقیِ سهروردی از عالم خیال نیز متفاوت است. سهروردی معتقد بود که نور اسپهبدی تنها با دریافت اشراق از نورِ مدبر موفق به دریافت صورت‌های خیالی می‌شود. بدین معنا که صورت‌های خیالی در عالَمِ انوارند و نور اسپهبدی در همان عالَم، با توسل به قوهٔ خیال، این صورت‌ها را مشاهده می‌کند. در واقع تفاوت اصلی دیدگاه ملاصدرا با سهروردی در تلقی ِ آنها از قوه خیال است. ملاصدرا قوهٔ خیال و صورت‌های خیالی را معلول نفس می‌داند و معتقد است آنچه انسان با استمداد از این قوه مشاهده می‌کند، در ذاتِ خودِ آدمی وجود دارد نه در عالَمی دیگر. از اینجا می‌توان به نکته بعد منتقل شد که این طرز تلقی متفاوت به تفاوت نگرش ملاصدرا به انسان در مقایسه با اسلاف او بازمی‌گردد.

نکتهٔ دوم حاوی همین نگرش ملاصدرا به انسان است. پیش از ملاصدرا نحوه‌ای دوگانه‌انگاری درباب نفس و بدن وجود دارد؛ این دوگانه‌انگاری سبب می‌شود که نفس به عنوان جوهری متمایز از بدن باشد و تنها به وظیفهٔ همکاری با بدن جسمانی گمارده شده باشد. در واقع، آنچه نفس ایجاد می‌کند بنابر نظر پیشینیانِ صدرا، وجودی متمایز از وجود نفس دارند و معلولِ نفس متباین از علتِ آن یعنی خودِ نفس است. اما ملاصدرا با ابداع نظریهٔ حرکت جوهری و اینکه آدمی جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست، نگرش دوگانه‌انگارانهٔ پیش از خود را به گونه‌ای تعدیل نمود که بتوان بر اساس آن ادراکات و دریافت‌های نفس را به خود نفس ارجاع داد و بدین وسیله نفس انسان را از یک نفس ایستا به یک نفس در حالِ شدن مبدل ساخت. بر این اساس، نفس در هر مرتبه‌ای که قرار داشته باشد می‌تواند منشأ آفرینش باشد؛ آفرینشی نو به نو که با گسترش اطلاعات و دانسته‌ها و یافتن سعهٔ وجودی بیشتر، هر روز تولیدی جدید ارائه کند.

هدف هنرمند و آفرینش هنری
برای کسانی که کتاب شریف اسفاراربعه را خوانده‌اند، مطالعه و پژوهش در جلد هفتم این کتاب، طعم و لذت خاصی دارد. در بخشی از جلد هفتم، ملاصدرا به نقش عشق در شکل‌گیری و روند قوام و حرکت جهان و انسان می‌پردازد. به باور ملاصدرا تمامی موجودات عاشق خداوند هستند و مشتاق لقای او [۱]؛ و یکی از دلایل این عشق آن است که همهٔ موجودات، آفریده و معلول خداوند هستند و از این‌رو نیازمند خداوند؛ چرا که معلول حدوثاً و بقائاً به علت تامهٔ خود نیازمند است و این نیاز و افتقار دائمی به علت، سبب می‌شود تا میل و اشتیاقی مفرط نسبت به خداوند وجود داشته باشد. در واقع، همهٔ موجودات در پی کمال ههستند و کمال مطلق، یعنی خداوند، پاسخ‌گوی این نیاز شدید است.[۲] اما آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد فصلی است که فیلسوف به عشق‌های این جهانی می‌پردازد، عشق‌هایی که ما انسان‌ها نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنیم. این مسئله هرچند مستقیماً به مباحث هنر ارتباطی ندارد اما نگاه ملاصدرا به عشق و ارتباط آن با زیبایی، سبب می‌شود تا در این میان او به ظرافت، نکته‌هایی را در باب هنر بیان کند.

به نظر صدرا، هنر و خلق آثار هنری گذرگاهی است که آدمی در طی مسیر خود برای رسیدن به کمال، آن را طی می‌کند. او می‌نویسد: «عشق به روی زیبا از جملهٔ اوضاع الهی است که بر آن مصالح و حکمت‌هایی مترتب است.»[۳] او معتقد است غایت و هدف از عشق، این است که حکیمان، معلمان و اهل علم و دانش و هنر، در تربیت و آموزش حکمت و ادب به کودکان و جوانان بکوشند. در این راستا، او آموزش هنر و تربیت هنرمند را به عنوان کمالی که باید آدمی آن را از حکما و اهل هنر فراگیرد، یاد می‌کند.

عبارتی که ملاصدرا در آن، هنر را به عنوان کمالی نفسانی ذکر می‌کند از این قرار است: «و اما الغایه فی هذا العشق الموجود فی الظرفاء و ذوی‌لطافه الطبع، فلما ترتب علیه من تأدیب الغلمان و تربیه الصبیان و تهذیبهم و تعلیمهم العلوم الجزئیه – کالنحو و اللغه و البیان و الهندسه و غیرها ـ و الصنائع الدقیقه و الآداب الحمیده و الاشعار اللطیفه الموزونه و النغمات الطیبه و تعلیمهم القصص و الاخبار و الحکایات الغریبه و الاحادیث المرویه، الی غیر ذلک من الکمالات النفسانیه…».[۴] بدین ترتیب فیلسوف معتقد است که صنایع دقیق، شعر‌های لطیف و موزون، آوازهای زیبا و داستان‌ها، در کنار تهذیب و فراگیری علومی مانند بیان و لغت و نحو و هندسه در شمار کمالات نفسانی هستند و از این رو آراسته شدن کودکان و جوانان به این هنرها موجب نیل به مرتبه‌ای از کمال در آنان خواهد شد.

ارتباط هنر با کمالات نفسانی هنگامی در نگرش صدرا پررنگ‌تر می‌شود که او اذعان می‌کند افراد قسی‌القلب و فاقد طبع لطیف که نگاه زیبایی‌شناسانه ندارند‌، از قدرت درک این عشق عاجزند و آنچه آن‌ها از آن برخوردارند تنها محبت شهوانی نسبت به جنس مخالف است که هرچند برای بقای نسل بشر لازم است اما کمالی برای نفوس محسوب نمی‌شود، بلکه طبیعتی است مانند طبیعت سایر حیوانات.[۵] چنین نگاهی کاملاً ریشه در وجه زیبایی‌شناسانهٔ انسان دارد و ارتباط میان هنر و عشق از همین‌جاست. به عبارت بهتر، عشق به عنوان میل برخاسته از نگاه زیبایی‌شناسانهٔ آدمی با خلق اثر هنری به عنوان تولیدی که منشأ آن نگاه زیبایی‌شناسانه است، دو معلول از یک علت‌اند و آن علت، نگرش زیبایی‌شناسانهٔ انسان است.

اما چنین نگاهی چگونه و چرا در انسان وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش در تلقی صدرا از جهان و انسان نهفته است. چنان‌که گذشت او معتقد است همهٔ موجودات، عاشق خداوند ـ‌که کمال محض است‌ـ هستند و از این رو به هر آنچه نشانی از خداوند در آن وجود داشته باشد، عشق می‌ورزند. نفس انسان در این میان، به دلیل برخورداری از قوای شهوت و غضب و در مقابل آنها قوهٔ عقل، قابلیتِ آن را دارد که با انتخاب عقلانی و با کنترل شهوت و غضبش، نگاه زیبایی‌شناسانهٔ خود را بر جهان بیفکند و با استمداد از آن مسیر کمال را طی کند. بدین ترتیب اگر مطابق با رأی ملاصدرا، مبدأ میل و شوق نفس به آفرینش اثر هنری، نگاه زیبایی‌شناسانهٔ انسان باشد و این نگاه نیز نگاهی کمال‌جو و در پی لقای خداوند باشد، مشخص می‌شود که هدف هنرمند چیست.

حرکت جوهری و هدف هنرمند
به این مسئله از زاویهٔ دیگری نیز می‌توان نگریست. از ابداعات ملاصدرا در فلسفهٔ اسلامی، حرکت جوهری است. اگر بخواهیم مختصراً حرکت جوهری را توضیح دهیم باید بگوییم که بر خلاف پیشینیان که معتقد بودند حرکت، تنها در ماهیت‌های عرضی وجود دارد، صدرا معتقد است که حرکت در مقولهٔ جوهر نیز وجود دارد و برای اثباتِ آن استدلال‌های مفصلی نیز دارد. او از حرکت در جوهر برای اثبات سیلان دائمی نفس استفاده می‌کند و رشد نفس را با توسل به حرکت جوهری توضیح می‌دهد. نفس از هنگامی که به صورت نطفه، حادث می‌شود، دائماً درحال حرکت و تغییر پیوسته است. این تغییر بدین‌سان اتفاق می‌افتد که نفس در هر لحظه‌ای، به منزلهٔ ماده‌ای است برای تحقق یک صورت جدید در لحظهٔ بعدی. واژهٔ لحظه، را کوچک‌ترین کسر ممکن در زمان فرض کنید. در واقع، هر کسری از زمان را که در نظر بگیریم نفس در آن کسر نسبت به پس از آن، دارای استعداد به فعلیت نرسیده‌ای است که در زمان بعدی این استعداد شکوفا می‌شود و تجدد و تغییری در نفس نسبت به زمان قبلی به وجود می‌آید.

اما این حرکت در واقع حرکتی اشتدادی است بدین معنا که نفس لحظهٔ کنونی از نفسِ لحظهٔ پیش کامل‌تر است. باید به این نکته توجه داشت که از نظر ملاصدرا دوگانه‌انگاری که فیلسوفان پیش از او دربارهٔ ترکیب نفس و بدن داشتنند، تقریباً مردود است. او هرچند معتقد به ماده و صورت برای آدمی است اما بر خلاف پیشینیان، ترکیب ماده و صورت را ترکیبی انضمامی نمی‌داند ـ‌یعنی او معتقد نیست که نفس به عنوان جوهری مستقل به جسم، آن هم به عنوان جوهر مستقل دیگر، منضم شده باشد‌ـ بلکه به نظر صدرا ترکیب میان نفس و بدن، ترکیبی اتحادی است؛ بدین معنا که جوهری با عنوان جسم، در یک حرکت اشتدادی و جوهری به یک جوهر کامل‌تر از خود، یعنی نفس مجرد از ماده تبدیل می‌شود. اما این حرکت مراحلی دارد که فیلسوفان پیش از صدرا گمان برده‌اند در آن مراحل دو جوهر به یکدیگر منضم شده‌اند در حالی‌که این یک جوهر بسیط است و طی مراحل متفاوت آن مطابق با حرکت جوهری است. روشن‌تر آنکه در هر لحظه‌ای کل نفس به منزلهٔ ماده‌ای است برای پذیرش یک صورت جدید و در لحظهٔ بعد صورت جدید که تحقق یافته است خود، ماده است برای به فعلیت رساندن صورتی دیگر.[۶]

بازگردیم به بحث اصلی در مورد هدف هنرمند و دیدگاه صدرا نسبت به انسان. با عنایت به آنچه درباب حرکت جوهری و رشد نفس گذشت، می‌توان گفت که نفس انسان در هر مرتبه‌ای بُروزات و ظهورات خاص به همان مرتبه را دارد. همچنانکه تمتمی قوای آدمی از بدو پیدایش در حال تغییر و تکامل‌اند و مثلاً قوای ادراکی، توانایی‌های بیشتر را با مرور زمان و رشد نفس کسب می‌کنند، تولید قوهٔ خیال و آنچه به عنوان اثر هنری از خود به‌جا می‌گذارد نیز در هر مرتبه از تکامل نفس با مرتبهٔ دیگر متفاوت است. ملاصدرا بر این باور است که با رشد قوای نفش اههداف و اغراض این قوا نیز کامل‌تر می‌شود تا جایی که سرانجام، نفس به جوهر عقلیِ الهی مبدل می شود. به این ترتیب ما می‌توانیم در هر مرتبهٔ نفس، هنر خاص همان مرتبه را در نظر بگیریم. در واقع، هنر تحقق مراتب وجودیِ آدمی است و هنرمند کسی است که با نگرش زیبایی‌شناختی، جلوه‌ای از مرتبهٔ وجودیِ خود را در قالب اثر هنری عینیت می‌بخشد.

بدینسان هدف هنرمند با توجه به مرتبهٔ وجودیِ او مشخص می‌شود، هرقدر سعهٔ وجودیِ هنرمند، گسترده‌تر باشد و نگاه زیبایی‌شناسانهٔ او متناسب با وجودش، رشد یافته باشد و کمال‌جوییِ او فراتر باشد، اثر هنری او نیز به غایتِ زیبایی یعنی خداوند نزدیک‌تر است و از آن بهرهٔ بیشتری برده است. ملاصدرا دربارهٔ عشق معتقد است که نفس در هر مرتبه‌ای، معشوقی متفاوت با معشوقش در مرتبهٔ دیگر دارد. به باورِ او، هنگامی که نفس کامل نشده است عاشق زیبارویان و پری‌طلعتان می‌شود، این عشق همیشه ممدوح و پسندیده نیست و چه بسا اگر رنگ شهوانی بیابد و تمایلات حیوانیِ آدمی، یعنی شهوت و غضب، بدان راه یابند، مذموم و ناپسند باشد و مانعی بر سر راه تکامل نفس. اما این بدان معنا نیست که این عشق همواره ناپسند است؛ بلکه عشق به صورت‌های نیکوی انسانی، به خودیِ خود اگر آلوده به تمایلات شهوانی نشود پسندیده است چرا که منجر به تجربه‌ای می‌شود که با تکامل نفس و رفعت‌یافتنِ آن به نفس الهی، معشوق نیز تغییر می‌یابد و نفس در این مرحله، عاشق کمال مطلق می‌شود.[۷]

دربارهٔ هنر نیز ما می‌توانیم همین سخن را تکرار کنیم و بگوییم که خلق اثر هنری با مرتبهٔ استکمال نفس نسبت مستقیم دارد و از این رو هدف هنرمند که در واقع مترتب بر نگرش زیبایی‌شناسانهٔ او و استکمال نفس اوست نیز نسبت مستقیم با سعهٔ وجودی‌اش دارد. بر این اساس، اگر هنرمند‌ترین هنرمند را بخواهیم مطابق با هدف هنرمند از دیدگاه صدرا مشخص کنیم، باید بگوییم هنرمند‌ترین کسی است که خلقِ اثر هنری‌اش پس از آن اتفاق بیافتد که به لحاظ وجودی، کامل‌ترین انسان باشد. بر اساس دیدگاه ملاصدرا نمی توانیم به کسی که در تکامل نفس کوشیده اما اثری هنری نیافریده هنرمند بگوییم به دلیل اینکه این فرد به هیچ صورت ذهنی خود عینیت خارجی نبخشیده است و چه بسا در کسب مهارت هنر ـ‌به نظر صدرا از جملهٔ کمالات نفسانی است‌ـ نکوشیده باشد. بدین ترتیب، هنرمند واقعی از نگاه ملاصدرا هم در خلقِ اثر هنری مهارت دارد و هم به لحاظ کسب فضایل انسانی و تحصیل علوم و بیداری از خواب غفلت و نزدیکی به خداوند، کامل‌ترین است.


[۱] الاسفارالاربعه، صدرالدین محمد شیرازی، ج۷، تصحیح دکتر مقصود محمدی، (بنیاد حکمت اسلامی صدرا، تهران ۱۳۸۱)، ص۱۹۷.
[۲] همان، ص۱۹۸.
[۳] همان، ص ۲۳۰.
[۴] همان، ص۲۳۱.
[۵] همان، صص ۱-۲۳۰.
[۶] برای توضیح دقیق حرکت جوهری ببینید: درآمدی به ننظام حکمت صدرایی، (انتشارات سمت، تهران، چاپ دوم ۱۳۸۸)، جلد اول، فصل هفتم.
[۷] پیشین، ص۲۳۴.