فیروزه

 
 

فیلم اخلاقیِ غیر‌اخلاقی

حاشیه‌هایی بر فیلم «آقا یوسف» ساختهٔ «علی رفیعی»

۱.
آقا یوسف یک منبر است، یکی از آن قصه‌هایی که روی منبر تعریف می‌شوند، منبری می‌گوید یکی از کارهای اشتباه ما آدم‌ها زود قضاوت کردن است، زود قضاوت کردن خیلی بد است، بگذارید برایتان قصه بگویم، یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ‌کس نبود، یه زمونی تو یه شهری یه پدری با دخترش زندگی می‌کرد، مادر اون دختر که همسر اون پدر بود چند سال پیش مرده بود، باباهه عاشق دخترش بود، اسم باباهه آقا یوسف بود، آقا یوسف نظافت‌چی خونهٔ مردم بود، خونهٔ آدم پول‌دارها، دخترش رعنا این را نمی‌دانست، آقا یوسف دلبسته و وابستهٔ رعنا بود ، تا این که یه روز … آقا یوسف یک منبر اخلاقی است. همین کفایت می‌کند تا شایستهٔ تقدیر و احترام باشد، جامعه به منبرهای اخلاقی، به توصیه‌های اخلاقی، به تلنگرها و تذکرهای اخلاقی بیشتر از این‌ها نیاز دارد، گیرم این منبر نقص‌هایی هم داشته باشد، همین که پامنبری‌هایش تا آخر پای منبرش می‌نشینند برای قابل قبول بودنش کفایت می‌کند.

۲.
فیلمنامهٔ آقا یوسف می‌توانست پیچیده‌تر شود، می‌توانست تعلیق‌های بیشتری داشته باشد، می‌توانست جدی‌تر باشد، می‌توانست واقعی‌تر باشد، از فانتزی بودن و ته مایه‌های طنز داشتن فاصله بگیرد، می‌توانست تیره‌تر و سیاه‌تر باشد. این جوری می‌شد شبیه به کارهای فرهادی ، من به عنوان یک مخاطب از علی رفیعی ممنونم که فیلمنامه‌اش را این‌گونه ننوشت، ساده حرف زد، معما طرح نکرد، مردم را غمباد گرفته از سینما بیرون نفرستاد، چشم‌بندی نکرد، هزار تا سؤال و احتمال و فکر توی ذهن بیننده باقی نگذاشت، با اعصاب بیننده بازی نکرد. آقا یوسف ساده و معمولی حرف زد. با این حساب این هم جای تشکر دارد.

۳.
اولین مشکل آقا یوسف که توی ذوق می‌زند گریم‌هاست، گریم بازیگران در آقا یوسف مشکل دارد، غلیظ است، آزار دهنده است، چهرهٔ بازیگران زن را تحت الشعاع قرار داده است. مشکل بعدی فیلم اما بازی‌هاست، اغراق شده و کنترل نشده، مهمدی هاشمی بیش از اندازه سعی می‌کند مهدی هاشمی باشد، بیش از اندازه روی یک سری حس ها و رفتارهایش اصرار می‌کند ، صحنهٔ سوار شدنش به اتوبوس افتضاح از آب درمی‌آید، دعوایش با دوستش جالب نیست، صابر ابر خیلی شعاری بازی می‌کند، نقش مقابلش هم، با بازی شاهرخ فروتنیان خوب است، لیلا بلوکات سرد و بی رمق بازی می‌کند، بازی لادن مستوفی بد نیست، هانیه توسلی هم همین جور. الباقی را هم با ای بدک نبودند می‌شود بی خیال شد. سومین ایراد اما استفاده از قرینه سازی‌ها و نمادپردازی‌های عریان و تاریخ گذشته است. نمونه اش سکانسی که رعنا با لباس سرتا پا سرخ برای آقا یوسف آن قسمتی از شازده کوچولو را می خواند که گل سرخ را رها می‌کند، تا به ما بفهماند که میان آقا یوسف و رعنا قرار است اتفاق‌هایی رخ بدهد.

۴.
سختی کار آقا یوسف در باور پذیر نشان دادن باور ناپذیرهاست. این دشواری به موضوع و پیام فیلمنامه برمی‌گردد، قضاوت‌ها بر اساس قرائن و شواهد شکل می‌گیرد، آقا یوسف می‌گوید بر اساس شواهد و قرائن هرچقدر هم که مسلّم و قطعی به نظر برسند قضاوت نکنید، بعد می‌خواهد نشان بدهد که در اوج باور ناپذیری چگونه دقیقاً آنچه خلاف قرینه‌ها و حدس‌ها و یقین‌ها بوده اتفاق افتاده است. می‌خواهد نشان دهد حتی به چشم‌ها و گوش‌ها برای قضاوت کردن اعتمادی نیست، این رخ دادن اتفاقات باور ناپذیر اما در قصه باید باور پذیر باشند تا مخاطب قصه را بپذیرد، فیلمنامهٔ آقا یوسف در اینجا لنگ می‌زند، هم‌صدایی دو تا دختر عین همدیگر در فیلم باور پذیر از آب در نمی‌آید.

۵.
آقایوسف در حس‌پردازی هم لنگ می‌زند، با آن که دلش می‌خواهد به روابط پنهان و آشکار میان آدم‌ها بپردازد اما بیشتر حس‌ها را از مکان‌ها و لوکیشن‌ها می‌گیرد، حس تنهایی و کهنگی و فراموش شدگی به جای آن که از آدم‌ها باشد از خانه‌های قدیمی و کهنه و بی‌نور و رنگ و رو رفته است، آدم‌ها خودشان نمی‌توانند این حس را بروز بدهند، احساس تنهایی با حس پیری و فرتوتی و از کار افتادگی مخلوط می‌شود و غیرت و وابستگی در آقا یوسف هم گم می‌شود. گم شدنی که بیشتر به نظر می‌رسد از بی‌حوصلگی نویسنده در تفکیک ظرایف و لطائف هر حسی نشئت می‌گیرد تا ایده‌ای پشت سر کار.

۶.
با وجود همهٔ این‌ها آقا یوسف خودش یک فیلم غیراخلاقی است که مرتکب دو خطا و گناه اخلاقی می‌شود، یکی قضاوت و دیگری عمل کردن بر خلاف آن آموزهٔ اخلاقی که خودش دیگران را به آن دعوت می‌کند. در پایان فیلم همهٔ کاسه‌ها و کوزه ها بر سر شیرین شکسته می‌شود در حالی که بیننده جز چند قرینهٔ مبهم و دور از شیرین هیچ ندیده است. شیرین منجی رعنا می‌شود، مخاطب بار اتهاماتی را که در طول فیلم بر گردهٔ رعنا گذاشته شده بود یک‌جا می‌گذارد روی دوش شیرین، چون که یک بار سوار ماشین دکتر شده، چون که صدایش با صدای رعنا یکی بوده، چون که احتمالاً قبلا با دکتر سر و سرّی داشته، چون که احتمالاً وجودش از رابطهٔ دکتر و رعنا پر از نفرت و کینه شده، حتی اتهام حمله و چاقوزنی هم به سمت شیرین نشانه می‌رود، چون که ضربه‌ها ناشیانه و زنانه نواخته شده‌اند. این‌ها صورت می‌گیرد تا عاقبت قهرمانان قصه ختم به خیر شود. این دقیقاً خلاف آن پیام اخلاقی است که فیلم از اول تا آخر زور می‌زند به مخاطب بقبولاند. به این علت است که می‌گویم آقا یوسف خودش یک فیلم غیر اخلاقی است.


comment feed ۷ پاسخ به ”فیلم اخلاقیِ غیر‌اخلاقی“

  1. قادری

    با سلام خدمت حضرت مسعود خان..ایشالا همیشه ماه رمضون باشه تا شما اینجا بنویسی…از شما نقد فیلم ندیده بودیم که دیدیم…خواندنی بود..گرچه ما فیلم را ندیدیم!!!…ولی این بخش از نقدتان که شجاعانه بود را پسندیدیم:
    «آقا یوسف یک منبر اخلاقی است. همین کفایت می‌کند تا شایستهٔ تقدیر و احترام باشد، جامعه به منبرهای اخلاقی، به توصیه‌های اخلاقی، به تلنگرها و تذکرهای اخلاقی بیشتر از این‌ها نیاز دارد»

  2. رها

    آخرش نفهمیدیم آقا یوسف منبر اخلاقیه یا فیلم غیراخلاقیه؟ منبره یا فیلمه؟…

  3. سینا

    همینو بگو. ما هم آخرش نفهمیدیم موضع نویسنده چیه؟

  4. آشنا

    با «رها» و «سینا» موافقم؛ انگار که نویسنده حس دوگانه ای نسبت به فیلم داشته و آن را گاهی ساده، سرراست و مفید و گاهی پرحرف، خودبرانداز و ضد تبلیغ دیده است.

  5. حوا

    خب این را که نویسنده خودش هم با تیترش گفته که هم فیلم را اخلاقی می دونه هم غیر اخلاقی !!! رها و سینا و آشنا کشف تازه تری ندرین شماها یعنی !!!؟؟؟

  6. آشنا

    به نظر من رسید که نویسنده در انتخاب عنوان نوشته اش از «کنایه» استفاده کرده و خواسته بگه که این فیلم با همۀ تلاش هایی که در جهت القاء پیام های اخلاقی داشته، مع الاسف در نهایت به یک اثر غیر اخلاقی و پرموعظه تبدیل شده.
    اما متن نوشتۀ آقای دیانی علاوه بر مطلب پیش گفته حرف دیگه ای هم می زنه و یه جاهایی با فیلم همدل می شه.
    خلاصه این که چیزی که حوا نوشته مربوط به دوگانگی موجود در فیلم هستش و اون چیزی که من و سینا و رها گفتیم مربوط به دوگانگی موجود در نگرش منتقد.
    تا نظر پارسا و لیلا چی باشه!

  7. طلک

    خب چیزی که مسلمه اینه که هر کس از این متن برداشت خودش رو داره و من یکی اصلن اینطور فکر نکردم چون حداقل در مورد شیرین نویسنده عنصر تعلیق رو در اثر رعایت کرده بود!جایی که شیرین از مرد جدا میشه شال و عطر رو میندازه دور و نشون میده شال و عطر از اون نبوده و شاید با کینه به زن دیگه انداخته دور. و در ابتدای فیلم هم رعنا شال رو توی کیفش میذاره و میره بیرون.پس وضعیت اون عطر و شال در ابهام بود و با حرکت پایانی فیلم حتا میتونست بار مثبت داشته باشه!و همینطور رفتن آقا یوسف در سکوت در پایان فیلم و صدای کلاغ ها میتونه سکوت آخر در قبال دخترش و پذیرفتن خطا یا تحمل اشتباه دیگران باشه!همینطور که در اواسط داستان آقا یوسف جریان رو میفهمه اما توی خودش میریزه و نمیتونه بره با دکتر مواجه بشه!در فیلم باید به هر موسیقی و هر کادری توجه بشه برای معنا و برداشت مختلف .من که چنین برداشتی رو خیلی کودکانه و دم دستی میبینم که فیلمی به این راحتی تمام مطلب رو بگه و مخاطب هم تمام مطلب رو به همین راحتی بگیره.به هر حال بازی مهدی هاشمی به اندازه تمام خطاها هم می ارزید. در ضمن جریان فیلم تضاد بین اخلاق در فیلم نیست که شما آن را به نادرستی از نظر بنده خلط کردید .جریان بین سنت و مدرنیته است.اینکه باید بدونید آقا یوسف کار کردن رو عار نمیدونه اما بی احترامی به پیرمرد و روابط نامشروعش رو خطا میدونه و حتا رفتن پسرش به فرنگ رو با کارگردی و خرج زن و بچه دادن جبران میکنه.این موضوع تفاوت دیدگاه به راحتی در جریان پنهان کردن کارش از دخترش که در استدیو هست مشخصه.آقا یوسف کارگره و دخترش در استدیو.خود شغل اینها تضاد دو سنت و مدرنیته رو بیان میکنه و آقا یوسف با پنهان کردن خودش ,خودش رو مثل سنت در جهان مدرنیته به حاشیه برده.پس اگه میخای به اشتباه دو حرکت قضاوت مردم در مورد خودش و دکتر رو عنصر اخلاقی بدونید سخت در اشتباهید چون شخصیت آقا یوسف کاملن از فرهنگ سنتی میاد که کار دکتر درش غیر اخلاقیه و حتا جلوش ایستادن هم غیر اخلاقیه .دو پاراگرافتون رو خوندم .به دنبال عکسی در سرچ کردن به اینجا اومدم و چنین متنی رو دیدم
    موفق باشد و عمیق تر به متن