۱- از مدینه دلکنده ونکنده سوار اتوبوسمان کردند و بعد از یک عصر تا غروب توقف در مسجد شجره به مکهمان بردند. نیمساعت قبل از طلوع آفتاب جلوی بابالفهد مسجدالحرام چشم باز کردم و از مواجهه با محیطی این اندازه غریب، بهقدری وحشت کردم که تا چهارپنج ساعت بعدش که اعمال عمره تمام شد، مثل جنزدهها، گیج بودم و منگی سراپایم را گرفته بود. نه کعبه و صحنِ طواف به بزرگی مأنوس تصاویر تلویزیونی بود و نه مسجدالحرامی که تابهحال دیوارها و نمای بیرونیاش را ندیده بودم به آرامش و سکون آن تلقی معهود. دهشتناکتر از این اما فرم طبیعی شهر و خیابانها و پلها و تونلهای میان درهها و کوههایش بود. خانهسازی پلهای روی کوه برای منی که نمونههایش را در بخش آسیایی استانبول و اصلاً همین دورود و ماسوله خودمان دیده بودم تازگی نداشت، اما محاصرهشدگی ابنیه در مکه بهقدری پیچیده و نامنظم است که هر تازهواردی را مبهوت میکند. همهٔ اینها اگر قابل تحمل باشند اما شکوه تصنعی سازهٔ غولوار برجالساعة چیزی نیست که بتوانم به این زودیها هضمش کنم. من مثل فراماسونیابها، دست داشتن ایدههای شیطانپرستانه در طراحی نقشهٔ برج را باور نمیکنم؛ کنتراست چشمنواز رنگ شیشهها و زیبایی سقف چتری کافهتریاها و خلاقیت مصروف در طراحی متقارن هتلها را هم انکار نمیکنم. اصلاً مثل هر کس دیگری از ارتفاع ۴۰۰ متری برج و قطر ۴۰ متری صفحهٔ ساعت و وزن ۱۲ تُنی عقربهها و دوملیون لامپ سبز وسفید و ۴۳۰۰۰ مترمربع فیبرکربن تعحب هم میکنم و ابایی هم ندارم تحسینش کنم. صحبت آنجاست که وقتی درست ۵۰متری دیوار مسجدالحرام برجی با قامتی بلندتر از برج میلاد و اندازهای بزرگتر از بینگبنگ ساخته میشود، نه تنها مسجدالحرام را زیر سایهٔ خود مدفون میکند و مانع تحقق رؤیاهای پدربزرگهایمان در سلام دادن به کعبه از غار حرا میشود، بلکه حواس و نگاه نصف طوافکنندگان کعبه را پرت خود میکند. بگذریم که پروژهٔ توسعهٔ حرم با آن جرثقیلها و میلگردها و تیرآهنها و بتنریزیها قرار است حالاحالاها و تا کامل شدن همهٔ آن هتلها و پاساژهای مجلّل ادامه یابد و بگذریم که قرار است همهٔ این سازههای متظاهر مثل همین برجالساعة، وقف ملکعبدالعزیز و بهتبع آن خاندان سعود شوند.
۲- در عربستان ماشینهای اکثراً گرانقیمتی را میتوان یافت که کاپوت و سپر و گلگیرها و حتی بعضیوقتها چرخهای جلو را رنگ دیگری غیر از رنگ اصلی ماشین و اکثراً زرد زدهاند. رنگ ارزانقیمتی که به راحتی و بدون خطافتادن به بدنهٔ ماشین قابل پاک شدن است. حکمت این رنگها را در یکی از کانالهای تلویزیونی یافتم. دهها ماشین بنز و شورلت و لندروور و تویوتا و فورد و هیوندا و جیامسی شاسیبلند و کوتاه مدل بالای ۲۰۰۰ توی بیابانهای داغ و کویرهای رملی دنبال یک گلّه شتر گذاشته بودند. ظاهراً آن رنگهای ارزانقیمت مانع فرسودگی بندهٔ اتومبیلها از آن همه خاک و شن و ماسه میشود. عربها علاقهٔ غریب و احمقانهای به شترها دارند. آنقدر که چند شبکهٔ تلویزیونی دربارهٔ شترها و دستهبندی و تحلیل نژاد و روشهای صحیح تیمار آنها دارند و شرطبندی سر مسابقات شتردوانی از پردرآمدترین تفریحاتشان است و سالانه همایش عظیمی برای انتخاب شتر سال در بخشهای سرعت، زیبایی و شیردهی برگزار میکنند. شیرشتر نیز به عنوان «التراث السعودی» گرانقیمتترین محصول قفسهٔ لبنیات سوپرمارکتها است. این علاقه از روی شکمسیری و بیکاری است یا ارتباط عمیقتری با کهنالگوهای ذهنی و فرهنگیشان دارد؟ پاسخش را هنوز نمیدانم.
۱ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۶:۴۲
زیارت قبول علی جان و کیبرد لب تاپت برقرار.
فقط این قسمت عرب نوازیش یکم تند نبود…