یکم:
شاید بهتر باشد همین اول بگویم قرار است چه کار کنم. یعنی آن چیزی که باید صبر کنید آخر نوشته بخوانید را همین جا اعلام کنم. حقیقت این است میترسم چیزی دستگیرتان نشود چرا که بنا دارم در این یادداشت مدام از این شاخه به آن شاخه کنم. درستترش اینکه در موضوعی با این همه شاخه، کار من نیست هی اینطرف و آنطرف نزنم.
فرض کنید قرار است ژاپن را ببنید. چطور میتوانید این کار را بکنید بیآنکه از این جزیره به جزیره دیگر نروید. حال آنکه ژاپن یعنی همین جزیرههای پراکنده.
به همین دلیل است که میخواهم پیش از شروع، تمام کنم و بگویم ژاپن تا زمانی کشور جزیرههای پراکنده است که آبشدن یخهای قطب جنوب، جزیرههایش را به هم نچسباند. و همینجا به تمام وبلاگهایی که این روزها حکم جزیره دارند بگویم: ژاپن بمانید!
دوم:
گونهگونه کردن و نوعشناسی وبلاگ طلبهها اگر چه از آن مسایل داغ و اهمیتدار نبوده است و حتی بتوان گفت اصلاً مسئله نبوده است (برای مثال مقایسه کنید میان این دو کلیدواژه در گوگل: «انواع مدلهای سونی اریکسون» و «انواع وبلاگ طلبهها») لکن مگر همیشه باید به مسایل پرداخت؟
البته اینگونه هم نیست که هیچ حرفی از آن به میان نیاید. هر ازچند گاهی مطالبی منتشر میشود در همین رابطه.یا نشستی برگزار میشود یا کارگاهی. حتی نگارنده به عنوان نمونه مجموعهای در قم سراغ دارد که کاروبارش بیارتباط به وبلاگ و وبلاگداری طلبهها نیست.
سوم:
وقتی میگویم طلبه،عجالتاً بایست چند گروه را ـبا وجود اینکه در حوزه درس خوانده باشند، هنوز هم بخوانند، تدریس کنند، در مرکز مدیریت حوزه پرونده داشته باشند و امثال اینهاـ جدا کرد. یعنی میخواهم بگویم خیلیها آخوند، روحانی، طلبه یا هر چیز دیگری از این دست هستند که در این یادداشت کاری به آنها نداریم.
مثلاً ممکن است مراجع تقلید هم در فضای مجازی صفحه داشته باشند، که اتفاقاً قریب به اتفاق آنان هم دارند، لیکن صحبت ما بر سر آنها نیست. همینطور بر سر سایت استاندار قم! بر فرض اینکه اصلاً چنین سایتی وجود داشته باشد. این درست است که استاندار قم روحانی ست، تحصیلات حوزوی دارد و ممکن است هنوز هم در حال تحصیل یا تدریس باشد. لیکن این سایت «حجتالاسلام ….»نیست که وقتی روی آن کلیک کردیم بتوانیم بگوییم در صفحه شخصی «حجتالاسلام….» هستیم. این سایت استاندار قم است و لابد تویش قرار است از آخرین طرحهای بهشدت عمرانی قم مطلع شویم و یا پروژههایی «در راستای خدمت رسانی به مردم شریف قم». به این نمونه میتوان موارد متعدد دیگری در فضای وب افزود که اگرچه در نهایت منتسب به یک روحانی است اما صفحهٔ شخصی به حساب نمیآید و به همین دلیل از بررسی ما خارج است!
از طرف دیگر شاید بتوان به این صفحات شخصی مواردی را اضافه کرد که آن قدرها هم صفحهٔ شخصی نباشند. مثلاً یک وبلاگ گروهی طلبهای، که هنوز دستخوش قوانین پر طمطراق وبلاگداری نگشته باشد و با فرایندی ساده پیش برود. یا فضاهایی در شبکههای اجتماعی، نظیر فیس بوک و فرند فید و مای اسپیس، که امکان نوشتن مطالب شخصی به فرد میدهد.
با این مقدمه چیدنها و دایرهکشیدنها و آدمها را هی توی دایره بردن و بیرون آوردن، به نظرم تا حد زیادی روشن شده باشد که وقتی در ادامه بگویم «وبلاگ طلبهها» دقیقاً چه نوع خاصی از آن منظورم خواهد بود.
چهارم:
طی این دوسال و چند ماهی که با «چند نفر طلبه «سرگرم بودم، چهار پنج باری شد که فهرست بلندبالایی (هر بار در حدود صد، صد و بیست تا) از وبلاگ طلبهها قطار کردم و بناگذاشتم به مطالعه. گاهی فقط یک پست، گاهی دو پست، گاهی تمام آرشیو!
قسمتی از این وبلاگها، که تعدادشان کم هم نبود، اشتباههای متنی فراوان داشتند، از غلط املایی گرفته تا دستوری. نوع نوشتارشان اگر احیاناً محاوره نبود، بسان ترجمههای مینمود از حاشیهً ملاعبدالله!
گاه مدت زیادی بهروز نشده بودند و البته به لحاظ محتوا هم تا حد زیادی در این نکته اشتراک داشتند که به نوعی «صفحه شخصی» را ترجمه تحتالفظی واژهٔ «منبر» انگاشته بودند، و با انعطاف ناپذیری خاصی، گویی از یک سری اصول متقن و مسلم وبلاگ نویسی پیروی میکنند که اجازه هیچگونه خلاقیت و تنوعی را نمیدهد. البته به نظر مجموعههایی باشد که چنین اصول متقن و مسلمی را تنظیم کند و آموزش دهند. از جملهٔ آنها همان مؤسسهای که پیشتر ذکر کردم!
این دسته از وبلاگها را که کنار بگذاریم، با سیاهنماییها و مبالغاتی که بعید نیست رخ داده باشد، به گونه وبلاگهایی میرسیم که به معنی دقیق صفحات شخصیاند. چطور شما توی اتاقتان از دراز کشیدن به دلیل تنافی با نزاکت ابا ندارید، چرا که اتاقتان را محیط شخصیتان میدانید، صاحبان این گونه وبلاگها نیز تا حد زیادی همینطورند. یعنی ممکن است همانطور که دراز کشیدهاند وبلاگ بنویسند!
و این یعنی فاصله گرفتن از آن اصول دیکته شدهٔ معین و غیرقابل تخطی. (نگارنده در هر حال به حریمها و حدودی که یک طلبه میبایست رعایت کند واقف است و منظور آن نیست که هر چیزی از زبان یک طلبه قابل انتشار است). در میان این دسته هم ممکن است وبلاگهایی باشد که خوب نوشته نشده باشند. غلط املایی داشته باشند. اصول نگارش ندانند،لیکن اشتراک آنجاست که تفاوت یک مأموریت ویژه با اهداف استراتژیک معین و از پیشتعیین شده، با داشتن یک صفحهٔ شخصی بهخوبی درک شده است! مشاهدات و زندگی روزمره نقش عمدهای در این گونه وبلاگها دارد و آن چه وبلاگ این طلبه را از صفحات شخصی دیگران جدا میکند، نوع نگاه اوست به زندگی و پیرامون و اطراف نه منبر وعظ و خطابهاش. همین طور که بنا به علاقه و تخصص فرد بتوان شعر و داستان و خاطره و چیزهایی از این دست در وبلاگ پیدا کرد، گاهی شاید منبر وعظ و خطابه هم به کار باشد یا مطالبی جدی و علمی. واساساً مگر نمیتوان همینطور که توی اتاق با لباس راحتی روی کاناپه لم دادهاید، تعلیقهٔ اسفار بخوانید؟
پنجم:
صاحبان این گونه وبلاگها بنا به نوع فعالیتشان ممکن است در نشریات یا رسانههای دیگر نیز بنویسند. شاعرانشان شعر بگویند، داستاننویسان داستانسرایی کنند، جدیترها، آنها که مقاله مینویسند، به اینطرف و آنطرف مقاله بفرستند و یا اصلاً تمام این کارها را با هم انجام دهند. اما کجا را میتوانند پیدا کنند چون این صفحاتشخصی که ملک خودشان باشد؟ که آقا بالاسر نداشته باشند، از ویراستار به کارشان ایراد نگیرد تا سردبیر؟ که مجبور به رعایت هزار ماده و تبصره داخلی و خارجی نباشند؟ کجاست که اگر با تمامشان و شخصیتشان، گاهی به دلیل انسان بودن، دلشان گرفت بتوانند بیپروا بنویسند: امروز دلم گرفته!
کجاست که اگر غم داشتند، درد داشتند، دچار پریشانی شدند، از درد غم و پریشانیشان بنویسند و کسی به آنها نگوید :حاج آقا شما دیگه چرا؟
کجاست که بتوانند خاطرات تلخ و شیرین زندگی طلبگیشان را بنویسند از تجربههای زیستی خود بگویند و بیمحابا بخشی از تاریخ شفاهی مهجور حوزویها را رقم بزنند.
این است که فرد با وجود اینکه ممکن است جای دیگر یا جاهای دیگری نیز بنویسد، ترجیح بدهد وبلاگش را برای خودش نگاه دارد.
ششم:
و باید به گروه بالا اضافه کرد طلبههایی را که بدون ذکر عنوان طلبگیشان ویا حتی با نام مستعار وبلاگ مینویسند و شاید معتقدند زندگی متفاوتشان خارج از چارچوبهای شناخته شده برای مردم است و عافیت را در این میبینند که زیاد هم چارچوبهای ذهنی مردم را اینور و آنور نکنند و از طرفی کیست که نداند حکمرانی در جزیرهای که خودت ساختهای، بر و رویش دادهای و در نهایت ملک شخصیات است تا چه حد خوشایند است و اساسا باید در «استرانگ هولد» دهکده ساخته باشی و کدخدایی کرده باشی تا بدانی جزیره داشتن یعنی چه!
صفحات شخصی به مثابه جزیرههایی تکسرنشین که میان آبها خلق میشوند و بیآنکه دیوار داشته باشند عنوان «چاردیواری «به خود میگیرند. (نگارنده دوباره تأکید میکند به حدود و ثغوری که یک طلبه میبایست رعایت کند معتقد است)
آخر:
فیروزه تا بود، از مشتریانش بودم و چون نبود، از حسرت خورندگان نبودنش! و اینکه مرتضی کاردر عزیز خبر از شروع دوبارهٔ فیروزه میدهد، خودش تطیّر نیک است.خاصه با تغییراتی که بناست صورت گیرد و طلبههای بااستعدادی که قرار است به فیروزه بیایند. شاعرانشان شعر بگویند، داستاننویسها داستانسرایی کنند، سینماییهاشان مقاله بنویسند و یا همهٔ این کارها را با هم انجام دهند، اما در نهایت آن چه خود فیروزه قبل از آغاز باید پاسخی برایش بیابد این است که تا چه حد میتواند فردیت این طلبهها را محترم بشمارد؟ تا کی اجازه میدهد خودشان باشند؟ تا کجا برایشان همان گوشهٔ دنج طبقه دوم میماند با صندلیهای راحتی و چای و نسکافه برای خواندن تعلیقهٔ اسفار؟
و بالاخره اینکه فیروزه میتواند ژاپن باشد برای این جزیرههای پراکنده؟
*سردبیر نشریهٔ چند نفر طلبه