همیشه ما انسانها از اینکه ندانستن یا دیر دانستن، سبب فقدان عزیزان و دوست داشتنیهایمان شده و میشود، حسرت خورده و میخوریم. گاهی هم سبب این از دست دادنها فراموشی است، یعنی میدانیم ولی غفلت میورزیم که البته موجب افسوس است. اما از آن دردناکتر زمانی است که با وجود آگاهی نسبت به مسئلهای، بر اثر حسادت یا حقارت یا شرارت یا … فرصتی را هدر میدهیم یا عمری را تلف میکنیم یا عزیزی را میرنجانیم یا …
«کتی» راوی ماجرای قربانیان بیچارهای است که از بدو تولد با حقیقت تلخ زندگیشان روبهرو و از این سرنوشت محتوم آگاه میشوند و البته خودش هم عضوی از این خانوادهٔ قربانی است. اما دست تقدیر زندگی کتی را دستخوش اتفاقی از نوعی دیگر میکند. او بیش و پیش از اینکه به سرنوشت محتوم دیگر اعضای مدرسهٔ «هالشیم» دچار شود، قربانی حسادت و حقارت دوست نزدیکش میشود و عمرش را صرف انتظار برای رسیدن به عشق به سرقت رفتهاش میکند. گویی او تنها قربانی مضاعف این داستان است که باید کسی غیر از خودش علاوه بر جسمش، برای روحش نیز تصمیم بگیرد. کتی پس از مرگ «تامی» و ساعاتی پیش از مرگ خودش، به این نتیجه می رسد که چگونه زندگی کردن، به مراتب از چقدر زندگی کردن با ارزشتر است. به نظرم آنچه سبب تکان دهندگی و درگیر کنندگی این فیلم است، همین رها کردن ایدهٔ اصلی و ظاهری، و دست یافتن به ایدهای بینظیر و به قول دوست نکته سنجم «به شدت ایشی گورویی» است.(این را گفتم که به منبع اقتباس فیلم اشاره کرده باشم)
ضربهٔ آخر در انتقال نحوه نگرش عمیق داستان، این سخن کتی است:«نمیتونم بگم زندگی ما از زندگی کسانی که زنده میمونند، مهمتره؛ همه یه روزی به پایان میرسیم».
Never Let Me Go (۲۰۱۰) Directed by Mark Romanek
۳۰ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۱:۰۴
سلام
جمله ی جالبی بود.
امیدوارم بتونم ببینمش.