فرقی نمی کند در آسمان سیر کنی یا روی زمین قدم بگذاری یا در تخیلات محو شوی. درد درد است. شاید این فیلم در واقع بخواهد چیز دیگری را بیان کند و مثلاً به ما گوشزد کند که مرگ پایان نیست و یا به آن تلخیای که ما فکر میکنیم نیست و یا مقوله ای است که به اندیشه در نمیآید، اما به هر حال این فیلم برای من باز هم تکرار همان صدای قبلی است. همان زمزمهٔ دلهرهآور، همان تصویر هولناک، همان گاه هراس انگیز.
شاید من نیز مانند دکتر داستان مدام سعی میکنم با واقعیت بجنگم و احتمالاً تنها نصیبم در این رویارویی همان دانه بلوط جنگلی است که بکارمش به امید اینکه جسمم از طریق ریشههای درخت به درخت منتقل شود و حضورم همچنان حفظ شود. ترس از عدم حضورم را اینگونه التیام دهم و یا ترس از دست دادن جاودانگیام را اینگونه بر خود هموار کنم. اما در نهایت خودم میمانم و خودم و میدانم که باز هم این حرفها درد را دوا نمیکند.
شاید میبایست در انتظار ماموریتی جانکاه بمانم و در ساحت وظیفه، خودم را وقف چیزی بکنم. این کار در واقع آن روشی است که کییرکگور آن را زندگی اخلاقی مینامد و در دسته بندیاش آن را در برابر زندگی زیباییشناسانه و زندگی مذهبی قرار میدهد. آیا جواب همین است. در حالی که میدانی کاری که میخواهی این نیست باز هم سر تسلیم فرود میآوری چون به چیزی باور داری. مانند سربازی که مافوقش دستوری داده که به قیمت جان سرباز تمام میشود.
شاید میبایست در افکارم غرق شوم، خودم را بازبینی کنم، ریاضت بکشم، پرورده شوم، پالوده شوم، رشد کنم، از هفت شهر عشق بگذرم….باز درد همان است که بود. درد درد است، فرقی نمیکند.
The Fountain (۲۰۰۶) Written and Directed by Darren Aronofsky