فیروزه

 
 

توصیف یا دیالوگ؟

کاربرد دیالوگ این است که خواننده را به دنیای شخصیت‌ها وارد کند نه این که بخواهیم با استفاده از آن‌ها، همه حرف‌های داستان را در قالب جملات مستقیم ارائه دهیم. بعضی از نویسنده‌ها صحبت‌های شخصیت اصلی قصه را به دیالوگ یا مونولوگ‌های اول شخص تبدیل می‌کنند و داستانی با صدای واحد ارائه می‌دهند؛ صدایی که کنترل شده و از صافی ذهن شخصیت اصلی گذشته باشد. در این مواقع داستان خالی از توصیف است و هر چه می بینیم دیالوگ‌های مستقیم و یک طرفه‌ای است که همهٔ حرف داستان را با بیانی صریح به خواننده منتقل می‌کند. در این موارد توصیف به حاشیه رفته و دیالوگ میدان‌دار شده است.

یکی از دلایل کثرت استفاده از راوی اول شخص این است که نویسنده با این انتخاب، خودش را در استفاده هم‌زمان از توصیف و دیالوگ کامیاب می‌یابد و همه حرف‌هایش را به نحو مستقیم با مخاطبش در میان می‌گذارد. اما باید بگویم که این شیوه در ارائهٔ توصیف چندان کارآمد نیست و هیچ وقت دیالوگ تنها نمی‌تواند بار توصیف را هم به دوش بکشد. استفاده از راوی اول شخص، نویسنده را دچار مشکلات قابل ملاحظه‌ای ساخته و همه چیز را در حرف‌ها و ایده‌های نویسنده محصور و خواننده را تنها با یک شخصیت و یک صدای داستانی مواجه خواهد ساخت. در این گونه داستان‌ها ما فقط یک چهره می‌بینیم؛ چهره‌ای که خوب یا بد بودنش به انتخاب نویسنده وابسته است.

همین مسئلهٔ روایت را می‌توانیم در تفاوت میان دو نوع کمدی ببینیم؛ کمدی نگرشی (Observational) و کمدی تصنعی (Impersonation). کمدی‌های نگرشی، با روایت درست رویدادها و با استفاده از توصیف [کژی‌ها و کاستی‌های جامعه] توانسته‌اند یک اثر هنری موفق خلق کنند و نگرش مخاطب را توسعه دهند. اما زمانی که کمدی‌ها به سمت تصنعی شدن پیش روند، حکم مرگ خود را امضا می‌کنند. اگر کوهی از دیالوگ‌های خنده‌دار را در یک کمدی بگنجانیم، باز هم کسی نمی‌خندد و اثر کمیک به شکست مطلق می‌انجامد. کمدی‌های مبتنی بر دیالوگ، کاری به جز تقلید انجام نمی‌دهند و این توهم را در نویسنده ایجاد می‌کنند که ساخت کمدی کاری ساده است و با تقلید محض [از صدا و لهجه و دیالوگ و…] می‌شود مخاطب را خنداند. این کمدی‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند چشم مخاطب را به روی واقعیت‌ها باز کرده و با ساخت یک اثر هنری عمیق، تأثیری ماندگار ایجاد نمایند. دیالوگ‌های خنده‌دار هیچ وقت به تنهایی برای ساخت کمدی‌های موفق کارایی نخواهند داشت.

می‌خواهم بگویم که جز در مواردی که دیالوگ‌ها از یک قدرت فوق‌العاده برخوردار می‌شوند، اعتماد به دیالوگ‌ها و تکیه کلام‌ها خطر بزرگی برای داستان‌نویسان خواهد بود. در نقطهٔ مقابل، جمع میان توصیف و دیالوگ و استفادهٔ هم‌زمان از آن دو، بهترین راه ایجاد تأثیر بر مخاطب و یافتن گوش شنوا برای انتقال پیام‌های داستان خواهد بود. با این روش، دیگر مجبور نیستید که همهٔ حرف‌های داستان را از زبان شخصیت اصلی و در قالب دیالوگ‌های مستقیم به مخاطب منتقل کنید.

اکنون و بعد از همهٔ این حرف‌ها فکر می‌کنم که تکنیک مورد نظرم را به شما منتقل کرده باشم. اگر کسی با هوش ذاتی خودش به این تکنیک‌ها رسیده و آن‌ها را در مسیر نگارش داستان به کار گرفته باشد، نیازی به بازخوانی نوشته‌ام نخواهد داشت. اما به نظرم با پیگیری این تکنیک و با تمرکز بر آن، می‌توانید صداهای موجود در داستان خود را ماندگارتر و تاثیر آن‌ها را عمیق‌تر کنید.

داستان، زمانی موفق خواهد بود که توصیف و دیالوگ را هم‌زمان به کار بگیرد و در پی این نباشد که حرف‌های شخصیت‌های اصلی و فرعی‌اش را فقط در قالب دیالوگ‌های مستقیم عرضه کند. در اینجا می‌توانم یک قاعده را با شما در میان بگذارم: در توصیف و دیالوگ تفاوتی میان شخصیت اصلی و فرعی وجود ندارد و هر کدام از آن ها می‌توانند تکیه کلام ماندگاری داشته باشند، یا با توصیف دقیق نویسنده، نقشی ماندگار را در ذهن مخاطب ثبت نمایند. یعنی که هیچ ضمانتی وجود ندارد که صرفاً با انتخاب اصلی یا فرعی بودن شخصیت یک داستان، بتوانید توجه خوانندگان را جلب کرده و تاثیر دلخواهتان را بر آن‌ها ایجاد کنید. چه بسا یک شخصیت فرعی، بسیار ماندگارتر از شخصیت اصلی داستان باشد. بسیار محتمل است که شخصیتی که فضای کمی از داستان را به خود اختصاص داده است، گفتاری ماندگار از خودش به جا بگذارد یا در قالب توصیفی ماندگار بگنجد و توجه خوانندگان را جلب کند، چنان‌که انگار تمام داستان از آنِ اوست و همه فضاها به خدمت حرکت این شخصیت فرعی در آمده‌اند. واقعیت این است که گاهی اوقات شخصیت‌های فرعی حرف‌هایی برای گفتن دارند که هیچ کدام از شخصیت‌های اصلی به آن حرف‌ها دسترسی نخواهند داشت. یعنی اصلاً موقعیتی برای آن ها به وجود نمی‌آید که بخواهند آن حرف‌ها را بزنند و با دیالوگ‌های خودشان ماندگار شوند. باز هم تاکید می‌کنم که فقط به دیالوگ‌ها قناعت نکنید و توصیفِ [فضا و شخصیت] را هم در داستان‌هایتان به کار بگیرید. ترکیب میان توصیف و دیالوگ از ضروری‌ترین نیازهای داستان شماست، این دو را ترکیب کنید.

from Voice and Style by Johnny Payne