فیروزه

 
 

امید ناامیدانهٔ ماریان

دیگر با لبخندهایی که می‌زند بیش از همه، خودش را فریب می‌دهد. خنده‌های سرخوشانهٔ اول مهمانی کجا و حالا لبخندهای زورکی، عصبی و پر از اضطراب کجا. مهمان‌ها یکی‌یکی می‌روند و او می‌ماند و هزار جور فکر و خیال. گوشی تلفن از دستش جدا نمی‌شود اما چه فایده؛ دَنی همچنان در دسترس نیست. در گوشه‌ای می‌ایستد، به خودش نگاه می‌کند و بعد به گوشی تلفن. دستی بر شکم جلوآمده‌اش می‌کشد و باز شماره می‌گیرد.

صبح زود با صدای کودک سرایدارش از خواب می‌پرد. خواب‌آلود خانه را بالا و پایین می‌کند اما از دنی خبری نیست. ساعتی نمی‌گذرد که خانه می‌شود مرکز عملیات جست‌وجو و همه جا پر می‌شود از پلیس‌ها و امنیتی‌های پاکستانی و آمریکایی. همه حواسشان هست به او، اما انگار همین‌که همهٔ حواس‌ها به اوست بیشتر می‌آزاردش. شب‌ها کش‌دار و منتظر، روزهای بی‌قرار و عجول کراچی را می‌بلعند؛ و او در حسرت و بی‌خبری. همین بی‌خبری هم سرِ پا نگهش داشته تا دنی بازگردد. دنی بازگشتنی نیست، این را اگر او هم نداند ما می‌دانیم که دنیل پرل خبرنگار وال‌استریت که در سال ۲۰۰۲ میلادی در پاکستان ربوده شد، هرگز پسرش را ندید. اما همین امیدِ ناامیدانهٔ اوست که ما را همراه خود تا انتها می‌برد.

او ماریان پرل است، همسر دنی با تمام زنانگی‌های یک تازه‌مادر باردار. او ماریان پرل است، زنی با همه عواطف و ظرایف زنانه. او ماریان است، انسانی نه چندان معمولی در شرایطی بسیار غیرمعمولی. پس بگذارید فریاد بزند و اجازه دهید نالهٔ تیزش در قلب‌های نرم‌شده‌تان فرو رود و آن را بخراشد. بگذارید او که تا حالا فقط صبر کرده بود و مدارا، حالا هر چه داد دارد بر سر این دنیا بزند. بگذارید خیره در چشمان آن مصاحبه‌کننده تلویزیونی به او بگوید که چقدر وقیح است وقتی آن سوال بی‌شرمانه را می‌پرسد. بگذارید زل بزند در چشم‌های تک‌تک‌تان و آمرانه، التماس کند که آن ویدئوی لعنتی را هیچ‌کدامتان نبینید. به او اجازه دهید؛ چون او ماریان است با قلبی قوی.

A Mighty Heart (۲۰۰۷) Directed by Michael Winterbottom