سینمای ایران ملغمهای است از فیلمهای شعارزدهٔ ارزشی، آثار سنگین سوپرروشنفکرانه و تصاویر متحرکی (ابا دارم این دسته را «فیلم» بنامم) که غیر از لودگی چیز دیگری برای عرضه ندارند. سالهاست که این سینما در رقابت با رسانههای گردنکلفتی مثل کانالهای ماهوارهای، شبکهٔ عرضهٔ خانگی فیلمهای سینمایی و حتی تلویزیون وطنی، قافیه را باخته و حریف جدیای محسوب نمیشود و برای همین بازده اقتصادی ندارد و اگر نبود وامها و یارانهها و حمایتهای دولتی، خیلی وقت پیش از اینها ورشکستگیاش رسماً اعلام میشد. اصلاح این سیکل معیوب اگرچه پروژهٔ بسیار پیچیدهای است اما نخستین گامهای به هوش آوردن این محتضر ساختن فیلمهای بیادعا و باکیفیتی است که لازم نیست حتما عنوان پرطمطراق «فاخر» را به دوش بکشند. فیلمهای سرگرمکنندهای که بیشینهٔ توانشان را صرف رعایت بدیهیترین و اوّلیترین مفاهیم فیلمسازی کنند تا انتقال «حرف» و «پیام» فیلمساز. فیلمهای کمدی به دلیل نیاز مخاطب به تفریح و خنده همیشه فیلمهای محبوبی بودهاند و همین سبب شده تا برخی سودجویان با توسل به مؤلفههایی چون رقصوآواز، جوکهای رکیک اساماسی و اشارههای مهوّع جنسی، فقط نگاتیو بسوزانند و آثار بیمایهٔ خود را روانهٔ پرده کنند. این روزها با فیلم متوسطی مواجهایم که اگرچه کامل و بینقص نیست اما حداقل به خاطر تخطی نکردن از پذیرفتهترین قواعد درامپردازی تبدیل به یکی از دیدنیترین آثار سینمایی سال شده است.
جذابیت «ورود آقایان ممنوع» بیش از آنکه حاصل کارگردانی رامبد جوان باشد، ناشی از فیلمنامهٔ حسابشده و موقعیتپرداز پیمان قاسمخانی است. نویسندهای که مهمترین و جدیترین آثار طنز سینمایی دههٔ اخیر همچون «نان، عشق و موتورهزار»، «مارمولک»، «مکس» و «سنپترزبورگ» حاصل فیلمنامههای او هستند. ساختن کمدیرمانتیک، با تمام بار معنایی و شمایلیای که اینگونهٔ فیلم در تعاریف و نمونههای جهانی دارد، در فضای پرسوءتفاهم و پرمحدودیت سینمای امروز ایران، مهارت و جسارت و هوشمندی ایتان هانت در سکانس دزدیدن کیمرا (مأموریت: غیرممکن۲) را میطلبد! بازی فیلمنامهنویس با شخصیتها و موقعیتهای طنزی که از برابرنهادنشان پدید میآید، شبیه نقشههای آن ۴ دختر المپیادی در به جان هم انداختن آقای جبلّی (رضا عطاران) و خانم دارابی (ویشکا آسایش) است. فقط کافی است با بنیان نیمهفانتزی فیلمنامهنویس در ابتدای قصه ارتباط برقرار کنید؛ آنوقت میبینید که سایر اجزای داستان چگونه بر پایهٔ همان اصل اولیه و در پیوستاری نسبتاً منسجم، چگونه کلیت جهان ذهنی نویسنده را شکل میدهد. همهٔ شخصیتهای اصلی و تأثیرگزار، کمابیش و حتی شده در حد اشارهای گذرا، شناسنامه دارند. اتفاقات و کشمکشهای بین شخصیتها به تدریج و با روندی تصاعدی گسترش مییابد و پایان داستان نیز برخلاف حدس مخاطب اتفاق میافتد و کیست که نداند این چیزها در مقیاس سینمای ایران چهاندازه کمیاب و به تبع آن ستودنیاند. «ورود آقایان ممنوع» همچون همهٔ فیلمنامههای کلاسیک، موقعیتهای دراماتیک ـ و در اینجا طنز ـ خود را مدیون فاش شدن تدریجی اطلاعات در روندی خلاقانه است. جبلّی و دارابی از نقشهای که آن ۴ دختر المپیادی برایشان میکشند اطلاعی ندارند. خود آن ۴ دختر از اتفاقاتی که برای بیتا دارابی میافتد و کمکم منجر به تغییر درونیاش میشود چیزی نمیدانند. روح جبلی از احساسی که بیتا به او پیدا کرده خبر ندارد و همهٔ آنها به اضافهٔ مخاطب از اتفاقی که در پایان فیلم میافتد غافلگیر میشوند. اوج این سوءتفاهمها در سکانس بینظیز بحث بیتا و جبلّی در دربارهٔ استخدامهای قراردادی و رسمی روی میدهد. فیلم پر است از موقعیتها، کنشها و دیالوگهای ریز و طنازانهای که بجا در طول پیشرفت و گسترش داستان طراحی و چیده شدهاند.
«اسپاگتی در ۸دقیقه»، «مسافران»، «پسر آدم، دختر حوا» و این اواخر «توطئهٔ فامیلی». رامبد جوان به گواه این کارنامه ثابت کرده که در مقام فیلمساز، انسان طنزشناسی است و این حتی اگر بهمعنای موفقیت در طنزپردازی نباشد باز هم نافی تواناییهای او در کارگردانی «ورود آقایان ممنوع» نیست. فیلم اگرچه بهجز سکانس والیبال ـ که از سکانس والیبال «دربارهٔ الی» و فوتبالدستی «جدایی نادر از سیمین» نیز دیدنیتر است ـ تصویرپردازی نظرگیر دیگری ندارد اما فیلمساز بهدرستی درک کرده که نباید دغدغهها و جاهطلبیهای فُرمالش، حواس مخاطب را از پیگیری متن پرافتوخیز و پرجزئیات داستان پرت کند. برای همین است که در طول فیلم نه زاویهٔ دوربینی عجیب میبینیم و نه میزانسن پیچیده و متظاهرانهای و نه کنتراست شدیدی در نورپردازی لوکیشنها. همه چیز، حتی در سکانسهای شلوغ و پرتحرک راهروها و کلاسهای تنگ مدرسه، به نفع هرچه بیشتر و بهتر نمود یافتن داستان حذف شده است و با اینهمه نشان هیچ تخطی فاحشی از گرامر بصری سینما در فیلم قابل ردیابی نیست. توفیق دیگر فیلمساز در کنترلشدگی بازی هنرپیشهها انعکاس یافته است. تحول درونی بیتا بهوضوح در حرکات دست و صورت، لحن و تُنِ صدای ویشکا آسایش مشهود است. بازی پگاه آهنگرانی مثل سایر فیلمهایش لوس نیست. طنز ذاتی رضا عطاران به شدت کنترل و هدایت شده و همچون برخی نقشهای سابق این بازیگر به لودگی نیافتاده است. سکانس جک تعریف کردن آقای جبلّی در ویلای لواسان و استیصال و سردرگمی بعداز آن، تسلط و خلوصی دارد که بعید است حالا حالاها برای عطاران تکرار شود.
ردیف کردن کمبودهای «ورود آقایان ممنوع» کار سختی نیست. رها شدن بسیاری از ایدههای طرح شده دربارهٔ شخصیتها، زیاده از حد مشنگ بودن جبلّی که حتی با منطق فانتزی نیز سازگار نیست، بلاتکلیفی شخصیتی که مانی حقیقی نقشش را بازی میکند و گرتهبرداری بودنش از سریالهای آمریکایی و چندین و چند ایراد ریز و درشت دیگر آشکارتر از آناند که نوشتهای بتواند توجیهگرشان باشد. صحبت اما بر سر ضعیف یا شاهکار بودن «ورود آقایان ممنوع» نیست. صحبت آنجاست که وقتی اثری زبان سینما را به درستی رعایت میکند و سعی نمیکند برای جبران نداشتههای خود به خارج از متن [فرقی نمیکند سکولارترین یا ارزشیترین مؤلفه و معنا و مصداقی باشد] ارجاع دهد، میتواند دست روی یکی از ازلیترین نزاعهای بشری (تفاوتها و درگیری زنها و مردها) بگذارد و راه برونرفت را در آشتی نهایی صورتبندی کند و حساسیت هیچ فمنیست دوآتشهای را برنینگیزاند.
سینمای ما بهتدریج دارد فراموش میکند که چگونه بدون رفتارهای مسخرهآمیز و تحقیرکننده مخاطب خود را بخنداند.سینمای ما بهتدریج دارد از کمدیهای سالم امثال ایرج طهماسب و حمید جبلی تهی میشود. سینمای ما بهتدریج دارد سلیقهٔ مخاطبان خود را ویرانتر و ویرانتر میکند. سینمای ما بهتدریج دارد حوصلهٔ مخاطبان خود را برای مواجههٔ درست با فیلمهای جدی سینمایی مخدوش میکند و در این میان مدیران اکثراً کجفهم ما بیش از آنکه حافظ آن ناموس هنری سینما باشند، دغدغهٔ اصلاح و هدایت و بهرهبرداریهای سلیقهای از این هنرصنعترسانه دارند و به این گزارهٔ بدیهی نمیاندیشند که «سینمای فاخر» وقتی شکل میگیرد که ما در ابتدا «سینما» داشته باشیم.
—
ورود آقایان ممنوع ( ۱۳۸۹) / نویسنده : پیمان قاسمخانی / کارگردان : رامبد جوان
۴ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۴:۵۵
مهجور جان عالی بود .قلی
۴ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۴:۵۷
غبیشاوی دستت درد نکنه.قلی