وقتی یک بانوی باتجربه در عالم داستاننویسی بخواهد هشت داستان کوتاه با موضوع زنان بنویسد، طبیعی است که خواننده در انتظار دریافت هشت تصویر تازه و آشناییزدایانه در آن موضوع باشد؛ تصویری که ما را به بازبینی و بازخوانی چیزهایی وادار کند که تا کنون با یک نگرش سطحی و بدون توجه و همدلی از کنار آن گذشتهایم و خیلی از افقهای ممکن را ندیدهایم. اما وقتی داستانهای کتاب «همهی افق» را میخوانیم همچنان در انتظار یکی از همان تصاویر هستیم؛ تصویری که ما را به تأمل در نگرشهای قبلیمان وادار کند و به همهٔ ما (چه مردها و چه زنها) بگوید زنان در این کشور کجا هستند و چه میخواهند؟
دختری که به همراه خاله و مادرش برای گرفتن فال قهوه به خانۀ یک رمال خرده پا رفته و آن زن بیچاره را غرقِ بدبختی میبیند و دست خالی از خانه او بیرون میرود (فال صنوبر)؛ یا زن شاغلی که دوست شاعرش در خانهٔ او لنگر انداخته و با یک شیفت پارادایمی (به قول داریوش شایگان) روزها به زمین و زمان فحش میدهد و شب ها در عالم شعر، غرق در عرفان رمانتیک میشود (شبهای شعر)؛ یا زنی که از دست یک صاحبخانۀ پیر و پرانرژی باید قید آن تک اتاق را بزند و با فرار از آن خانه، عفتش را حفظ کند (آواره و آزاد)؛ یا زن صبوری که ناچار است ماهی یک باز پذیرای دوستی باشد که از شهرستان به خانهاش میآید و پس از مرور آرزوهای سوختهاش چند رویای تازه پدید می آورد و زحمت را کم می کند (پیاده روی در روز آفتابی)؛ یا زن و شوهری که بعد از طلاق به خانه میآیند و معلوم میشود که هیچ چیز تغییر نکرده و اگر پیرمرد قول بدهد که غرغرو نباشد و اخلاقش را خوب کند، ممکن است شش ماه بعد دوباره «بله» را از شریک سابق زندگیاش بشنود (بعد ازپایان)؛ یا دوتا دوست قدیمی که با مرور خاطراتشان، میفهمیم که ازدواج، آنها را غرق زندگی روزمره کرده و رمقی برای دوستی و دلخوشی برایشان باقی نگذاشته است(نه شهر من نه شهر او)؛ یا دختری که کار روزانهاش وصله کاری خیانتهای خواهرش است و باید پیش شوهرِ خواهرش شهادت دهد که با هم در بازار طلا بودهاند و نه در جای دیگر(بازار طلا)؛ و عمهای که در تنهایی میمیرد و ورثهاش ضمن مرور چگونه مردنش، در جستوجوی دار و ندارش هستند(همهی افق)؛ همهٔ آن چیزی است که فریبا وفی در کتابش به تصویر کشیده و تلاش کرده با ایجاد تنوع در شخصیتهای این کتاب، تصویر ارائه شده را «همهی افق» بانوان این کشور معرفی کند.
نثر روان و خوشخوان نویسنده به او کمک کرده که حرفهایش را بدون زحمت به خوانندهاش منتقل کند و قضاوت دربارهٔ این حرفها را آسانتر سازد. در کنار این میتوان فضاسازی وفی (خصوصاً در داستان فال صنوبر) را هم موفق دانست و به او بابت بومی نشان دادن مکانها و وقایع داستان تبریک گفت. اما همچنان با این پرسش مواجهایم که این کتاب چه حرف تازهای مطرح کرده و ما را به دیدن چه موضوعات نادیدهای فراخوانده است؟ به نظرم خانم وفی میتوانست با تمرکز و کمگویی بیشتر، شخصیتهای ماندگارتری خلق کند تا به این وسیله تصویر به یاد ماندنیتری از زنان رنج دیده را بر صفحات کتاب و در ذهن خواننده پدید آورد. با همۀ تلاش موفقی که در ترسیم فضای داستان و معرفی خوبِ مکان وقوع داستانها صورت گرفته، همچنان احساس میکنیم که این داستانها ما را متوقف نکرده و هیچ یک از شخصیتهای آن بیش از چند دقیقه ذهن ما را درگیر مرارتهای خود نمیکنند.
اغلب شخصیتهای این کتاب بدون اسم و نسب به یاد ماندنی هستند؛ به نظرم نویسنده میخواسته آن ها را نمونهای از هزاران مورد مشابه معرفی کند و به همین دلیل از تشخص بخشیدن به آنها خودداری کرده تا مثل مستندسازی که دوربین به دست وارد یک محلهٔ حاشیهنشین میشود و با چرخاندن سریع دوربین به مخاطبش میگوید که از این دست آدمها زیاد هستند، به خواننده نشان دهد که این فقط یک نمونه بود و معرفی کامل این شخصیتها اصلاً مهم نیست. به زبان فنی تر فریبا وفی همۀ داستانهای کتابش را با «تیپ» و نه «شخصیت» پیش برده و این همه تیپسازی، به درکپذیری شخصیتها و تاثیرگذاری داستان لطمه زده است.
ایراد اساسی به شخصیتپردازی و ژانرشناسی وفی زمانی وارد میشود که در معرفی مقدماتی کتاب از زبان او می خوانیم که: «داستانهای همهی افق نه برشهایی از زندگی، که هرکدام زندگی کاملی است یا لااقل خواستم که باشد.» اگر چنین است پس همۀ این داستانهای کوتاه را باید طرحی برای یک رمان به حساب آورد و به انتظار شخصیتپردازی جامعتر آنها نشست؛ شخصیت هایی که در ذهن ما ماندگار باشند و با بستن کتاب به صورت خودکار از ذهن مخاطب خارج نشوند.
با خواندن داستانهای هشتگانهٔ «همهی افق» همچنان در انتظار یک داستان کوتاه یا یک رمان «زنانه» هستیم؛ داستان یا رمانی که تعداد یا تنوع طبقاتی شخصیتها را از اولویت خود خارج ساخته و بیش از هر چیز به معرفی و ماندگاری شخصیتها فکر کند و به جای چرخاندن سریع دوربین، به شناساندن دغدغه و درونمایههای شخصیتهای داستانش بیندیشد؛ داستانی که به قواعد یا توافقات ژانری پایبند بوده و خواننده را وادار به خواندن چند بارهاش نماید. داستانی که به همۀ ما(چه مردها و چه زن ها) بگوید زنان در این کشور کجا هستند و چه میخواهند؟