ساختار روایت کلاسیک در همهٔ وضعیتهای نمایشی این است که در ابتدا آرامش و تعادل نشان داده میشود سپس عاملی آن را به هم میریزد و تلاش قهرمان برای برگرداندن آرامش با موانعی روبهرو میشود؛ اما قهرمان در نهایت بر آن موانع پیروز میگردد و آرامش و تعادل پایانی را ایجاد میکند. در این مسیر، قهرمان به مخاطب شناسانده میشود و خودش نیز رشد میکند. آرامش پایانی همان آرامش اولیه نیست؛ چنان که قهرمان نیز همان آدم اول نیست. موانع سر راه قهرمان هر چقدر بزرگتر و سختتر باشند تعلیق نمایش بیشتر و درگیری مخاطب با آن افزونتر است.
در وضعیت ششم نمایشی، مانع اصلی قهرمان از رسیدن به هدفش به صورت یک بلا و فاجعه (Disaster) نشان داده میشود که چه بسا در نگاه نخست، پیروزی بر آن ناممکن بنماید. این وضعیت دو نیروی پویا دارد که برای آنها در نمایش، شخصیت وجود دارد: قدرتی شکست خورده و دشمنی پیروز؛ البته گاهی فقط طرفِ شکست خورده وجود دارد و طرفِ پیروز وجود ندارد. در اینجا، بهجای دشمنِ پیروز، پیک شکست میآید. این وضعیت، در چهار دسته داستان اصلی روایت میشود:
دستهٔ اول: مصائب اجتماعی است که خودش چهار داستان دارد؛ الف- شکست جمعی. ب- نابودی سرزمین پدری. ج- سقوط جامعهٔ بشری. د- بلای طبیعی.
دستهٔ دوم: سرنگونی یک شاه (حاکم) است.
دستهٔ سوم: دربارهٔ مصیبت و رنج روحی و ناکامی روانی است که سه داستان دارد: الف- رنج ناسپاسی. ب- رنج دشمنی یا مجازات ناعادلانه. ج- رنج بیرحمتی.
دستهٔ چهارم: دوری از عزیزان است که دو داستان دارد: الف- ترک شدن از جانب شوهر یا عاشق. ب- از دست دادن فرزند.
بلا و مصیبت، گاهی فردی است و گاهی اجتماعی. در این وضعیت اگر نویسندهٔ نمایش خلاق باشد میتواند پرداختهای تازهتری از بلا یا فاجعه داشته باشد؛ مثلاً فاجعه و مصیبت بودن زلزله یک امر قراردادی و طبیعی است و خلاقیت نویسنده تنها در شیوهٔ روایت میتواند باشد اما اگر فاجعه، عقیم شدن همه آدمها یا کور شدن آنها باشد آن وقت است که خلاقیت نویسنده خودش را نشان میدهد. از جنبهٔ فردی نیز از دست دادن عزیزان یا قطع عضو، یک مصیبت کلیشهای است؛ اما دچار بیخوابی شدن، تعریف جدیدی از مصیبت میتواند باشد. نوع تعریف نویسنده از فاجعه و مصیبت گاهی میتواند باعث تداخل این وضعیت با وضعیتهای دیگر شود. داستانهای وضعیت ششم از داستانهایی است که کمتر روایت میشود.
در میان فیلم های سینمایی خارجی شاید فیلم پرندگان ساخته آلفرد هیچکاک نمونهٔ خوبی برای این وضعیت نمایشی باشد. در این اثر نمایشی ابتدا زنی معرفی میشود که برای خرید مرغ مینا به یک پرنده فروشی رفته است. در آن جا وقتی فروشنده برای کاری فروشگاه را ترک کرده است زن در مقابل مردی که برای خرید مرغ عشق آمده است ادای فروشنده را درمیآرود غافل از آنکه این مرد قبلاً این زن را در دادگاه دیده است و از او خاطرهٔ خوشی ندارد؛ اما زن این مطلب را به یاد نمیآورد. مرد هم به روی خودش نمیآورد که زن را شناخته است و وارد بازی او میشود؛ اما پس از کمی دست زن را رو میکند و بدون خریدن چیزی از فروشگاه بیرون می رود و زن را خشمگین رها میکند. زن، دو مرغ عشق میخرد و به سوی خانهٔ مرد میرود. در راه، یک مرغ دریایی به این زن حمله میکند و او زخمی میشود. کمکم پرندهها به تمام افراد شهر حمله میکنند. شهر به هم میریزد و فاجعه به بار میآید. علت تغییر رفتار پرندهها در حمله به آدمها هرگز توضیح داده نمیشود. ما تنها تحلیل آدمها را دربارهٔ این موضوع و واکنش آنان را به تماشا مینشینیم. زن بالاخره به خانهٔ مرد میرسد. پرندهها کمکم با شکستن شیشهها وارد خانه میشوند. مرد که دو فرزند و یک مادر پیر دارد موفق میشود افراد خانه را فراری دهد در حالی که شهر در تسخیر پرندگان است.
در میان فیلم های ایرانی فیلم «طلا و مس» ساخته همایون اسعدیان شاید نمونهای از این وضعیت باشد. در این فیلم یک مرد روحانی وارد پایتخت میشود تا از درس یک استاد اخلاق استفاده کند. پس از دردسرهای جابهجایی و بیگانه بودن، مشکل اصلی خودش را نشان میدهد؛ همسر او توان راه رفتنش را از دست میدهد و ادارهٔ خانه و فرزندان بر دوش مرد میافتد. افزون بر اینها او باید پیگیر کارهای درمانی همسرش باشد و مهمتر از آن باید منبعی برای تأمین مخارج درمانی بیابد. مصیبت وقتی کامل میشود که همسرش روحیهاش را از دست میدهد و از لحاظ روانی به هم میریزد. این دردسرها مرد روحانی را از تحصیل و درس اخلاق باز می د ارد و تمام نظم زندگی او را به هم میریزد. مرد تمام تلاش خودش را میکند و در نهایت زندگیاش را به یک تعادل جدید میرساند. در این روند مرد دچار تحول روحی شده و برداشتش از اخلاق تغییر کرده است همان طور که تعادل پایانی داستان نمایشی نیز متفاوت از تعادل اولیه است.