باید در کوتاهترین جمله، منظورم را برسانم. طوری که آخرش ضربه داشته باشد و خواننده را غافلگیر کند. آنقدر غافلگیر که به خودش زحمت بدهد روی کلمهٔ «لایک» کلیک کند. باید کلی لایک بگیرد. چارهٔ دیگری ندارم.
قبلترها، آن موقعی که تازه لپتاپ خریده بودم، میز شام را که میچیدم، مسنجر را باز میکردم و برایش پیغام میفرستادم که «شام حاضره، پاشو بیا! سرد میشه.» نه اینکه صدایش نمیزدم و علاقه داشتم از فنآوریهای روز استفاده کنم. نه! ده دوازده باری صدایش میکردم. نمیدانم میشنید یا نه.
این روزها دیگر مسنجر جواب نمیدهد. قدیمی شده است. اصلاً وقتی هر روز بیشتر از چهارصد پانصد مطلب جدید در گوگل ریدرش میآید که باید آنها را بخواند و آخر شب، آن را صفر کند، دیگر فرصت نمیکند مسنجرش را باز کند.
حالا باید جوری نوت بنویسم و شِـــیر کنم تا کلی لایک بخورد و دست به دست شود که وقتی او دارد پُر لایکترین مطالب را میخواند و لذت میبرد، بفهمد ته دل من چه میگذرد.
۱۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۰:۲۷
داستانک جالبی بود. البته بنده گمان می کنم خیلی ها هنوز مفاهیمی مثل لایک را نمی شناسند و این خاصه ی جماعت اینترنتی و شبکه های اجتماعی است
۱۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۰:۵۱
جالب بود.
جالب تر از همه تلفیق برخی اصول داستان کوتاه و سیر فناوری و دغدغه های یک شخصیت داستانی در یک متن به شدت کوتاه و دلچسب بود.
مرسی، تبریک می گم.
۱۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۰:۵۷
ممنون!
کوتاه، گویا و تاثیر گذار بود.
۱۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۴:۲۱
لایک
۱۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۲۰:۵۹
سوژه ناب و خواندنی و پر کشش!
پرداخت زیادتر از چیزی که میشد!
یعنی اگر به کوتاه نویسی مینیمال وفادارتر میبودید خیلی گیراتر از این هم میشد به نظرم!
اما در مجموع:
«لایک»
۱۹ خرداد ۱۳۹۰ | ۰۱:۴۱
سلام
ممنون از نظرات دوستان. و ممنون از انتقادات.
اما در نوشتن مینی مال یا داستانک یا داستان کوتاه کوتاه (هر چه!!)، باید حواسمان باشد اسیر فرم نشویم. به هر حال قرار است داستان بگوییم. نه اینکه خواننده را با معمایی پیچیده تنها بگذاریم. «صرفا کوتاه نویسی» نمی تواند برای اینگونه داستان ها حُسن باشد.
۱۹ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۰:۰۴
با پوزش از مهدی شریفی عزیز!
من هم فکر می کنم حجم داستان به اندازه است؛ حساب کنید که در این جا یک روابط چند ساله زن و شوهری روایت شده و تا به امروزی رسیده است که حرف های زن باید از زیر دست پانصد تا خواننده بگذرد و تایید شود تا به دست شوهرش برسد.
برای فضا سازی و جا انداختن این رابطۀ دگرگون شده، از این کوتاه تر نمی شود نوشت. می شود؟
۱۹ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۱:۰۵
من توی گوگل ریدر داستان شما رو خوندم و خیلی خوشم اومد. خواستم بیام اینجا و بهتون بگم مطلبتون اونجا کلی لایک خورده و کلی دست به دست شده. متاسفانه ما آدما بلد نیستیم درست از تکنولوژی استفاده کنیم. حتما باید یه جای کار افراط کنیم و زندگی رو خراب کنیم.
۱۹ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۱:۵۲
[لایک] :دی