فیروزه

 
 

ماه بی‌دلیل کامل نمی‌شود!

نگاهی به رمان «ماه کامل می‌شود» نوشتهٔ «فریبا وفی»

«من نمی‌گویم ننویس ولی اگر می‌خواهی بنویسی برو سراغ آدم‌هایی که دنیای بزرگ‌تری دارند. دغدغه‌های دیگری غیر از خوردن و خوابیدن دارند. برایشان مهم است توی این دنیا چه می‌گذرد. جهان چگونه می‌چرخد. چه چیزی خرابش می‌کند. مردم عادی دنیایشان همین است که می‌بینی. این که دیگر گفتن ندارد. خودت را تا سطح این‌ها پایین نیاور خانوم. این ابتذال است» (ص ۳۹) …و شاید فریبا وفی به خاطر فرار از چنین ابتذالی، رفته سراغ آدم‌هایی که نه تنها دنیایشان که حرف زدن و دور هم نشستن و حتی دفتر کار و کارکردنشان هم برای مخاطب این سرزمین ناآشنا و بیگانه است.

آخرین رمان وفی از این حیث که سرشار از درگیری‌های ذهنی و درونی ا‌ست و از لحاظ نثر مقطع و روایت درهم‌تنیدهٔ زمانی مسیر آثار قبلی نویسنده را پیش گرفته است. اثری که انگار با بی‌حوصلگی کمتری نوشته شده و با خستگی و کلافگی نویسنده به پایان رسیده است. «ماه کامل می‌شود» هیچ‌وقت برای مخاطب کامل نمی‌شود؛ نه داستانش، نه ابعاد شخصیت‌ اصلی‌اش، نه فضای موقعیت‌های غریب و جالب توجهش. چرا که مریم (شخصیت اصلی داستان) در سطرهای آغازین رمان با صراحت اعلام می‌کند سفر همه چیز را برای او عوض کرده و در ادامه گذشتهٔ قبل از سفر خود را روایت می‌کند. تا اینجای رمان (چیزی حدود دو سوم از ۱۰۰ صفحه‌ٔ کتاب) نویسنده کم نگذاشته و هر چه از آدم‌های دور و بر مریم و خاطراتش در شهرستان و زندگی با برادر مجردش در تهران لازم است می‌گوید. اما دقیقاً از نقطه‌ای که روایت سفر مریم شروع می‌شود (یک سوم پایانی) و قرار است وارد اصل ماجرا شویم و بفهمیم چرا و چگونه نگاه مریم به زندگی و گذشته‌اش عوض شده همه چیز همانند قبل می‌گذرد و نویسنده به جای دست‌چین کردن داستانک‌ها و موقعیت‌هایی که می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای تکامل روح مریم، به سبک آژانس‌های گردشگری و تفریحی، در و دیوار ترکیه را نشان خواننده می‌دهد و در پایان بی‌هیچ درک کاملی از موقعیت حساس مریم باید تکامل شخصیت و روح او را به بهانه‌ٔ کامل بودن ماه پشت پنجره باور کنیم.

نویسنده عاشق شدن را منشأ تحول نگاه مریم قرار داده است. اگرچه عشق به خودی خود برای دختر حدوداً ۳۰ ساله‌ای که سخت‌باور شده و در مرز انزوا به سر می‌برد حکم اسید روی مردار را دارد اما باید حواسمان باشد در سرنوشت مریم هیچ رد پایی از عشقی این‌چنینی وجود ندارد. او به قصد پیدا کردن معشوقش (البته بدون دلیل منطقی مناسبی) به ترکیه سفر می‌کند و با فردی ملاقات می‌کند که تأثیر مشخصی بر احساسات مریم نمی‌گذارد. مریم اعتمادش به بهنام میانسال و غریبه جلب نمی‌شود که به دنبالش عشقی باشد و تحولی!

سفر ترکیه – که قرار بوده نقطه‌ٔ اوج داستان باشد – تنها به گشت و گذار مریم و بهنام‌ می‌گذرد. گشت و گذاری کاملاً سطحی شبیه به خوشی‌های دختر و پسری دبیرستانی که تازه به هم رسیده‌اند و در انتهای سفر می‌‌خوانیم:

«(بهنام) به ساعتش نگاه کرد و گفت با کسی قرار دارد. رویش با من بود اما حواسش یک لحظه رفت. چندمین بار بود که این اتفاق می‌افتاد ….. عجله داشت. اشاره کردم برود. داشت باران می‌گرفت. دستش را تکان داد و گفت به امید دیدار. صدایش را نشنیدم. از لب‌هایش خواندم. بعد دیدم دورشد. فکر کردم الان بر می‌گردد مثل همیشه که عادت داشت تأثیر حرفش را روی من ببیند نگاهم می‌کند. برنگشت. دور شد.» ص ۱۰۲ کتاب.

به نظر می‌رسد بهنام در چهل سالگی از بودن با مریم انتظار تحول عاشقانه ندارد و فقط خواسته چند روزی با او خوش بگذراند. پس با کدام منطقی می‌توان داستان «ماه کامل می‌شود» را کامل کرد؟ شخصیت‌های دیگر داستان هم با تضاد رفتاری‌شان به تکامل مریم کمکی نخواهند کرد. چرا که آنان هر کدام دنیای خاص و ویژه‌ٔ خودشان را دارند. دنیایی که آن‌قدر برای مخاطب ناآشنا و غریبه می‌نماید که نمی‌توان حدس زد در آینده چه معجونی را می‌سازند و چه تأثیری بر مریم خواهند داشت. از بهادر (برادر مریم) که در خلسه‌های شاعرانه‌اش به همه‌ٔ آدم‌ها بی‌اعتماد است تا دوست عزیز (مدیر دفتر کار مریم) که با همه‌ٔ آدم‌ها دعوا دارد تا شهرنوش که تنها آرمانش رام کردن آدم‌هاست و فرزانه‌ٔ پر حرارت و شوخ و عصبی.

اگرچه شخصیت‌ها خوب پرداخت شده‌‌اند و تقابلشان جذابیت دل‌نشینی را چاشنی داستان می‌کند اما نشست و برخاستشان در زیرزمین نموری که بیشتر به کافه‌های شبانه شبیه است تا دفتر کار تایپ و ترجمه، و جر و بحث‌های فیلسوف مآبانه‌شان توجیه قابل قبولی برای سفر مریم و تغییر نگاهش به زندگی به دست مخاطب نمی‌دهد. نه فقط پیرنگ داستان که زبان روایی زنده و شاداب نیمه‌ٔ اول رمان هم در ادامه و پایان اثر دچار افت شدید می‌شود و این سبب شده که به طور مداوم خواننده احساس کند فریبا وفی حوصلهٔ کافی برای تمام کردن کتابش نداشته است.

ای‌کاش نویسنده رفته بود سراغ آدم‌های عادی با دغدغه‌های عادی و روزمره اما خود و مخاطب را با شخصیتی که نه خودش و نه دغدغه‌اش و نه پرداختش خوب و کامل از آب درنیامده درگیر نمی‌کرد. دنیای مریم این رمان آن‌گونه که در نقل قول ابتدایی گذشت دنیای «بزرگ‌تری» از دنیای آن نقاش که عاشق کارش است (ص ۳۷)، نیست!


comment feed ۲ پاسخ به ”ماه بی‌دلیل کامل نمی‌شود!“

  1. مشتاق کار تازه

    چرا همه اش در مورد چند نویسنده شناخته شده می نویسید. اگر داستان خوبی نوشته بودند که به به اگر هم نه که باز هم در مورد آنها مینویسید تا بگویید بد نوشته. لطفاً نویسنده خوب و جدیدی معرفی کنید که ما کم مجبور بشویم رمان خارجی بخوانیم. آخر اینهایی که شما در موردشان می نویسید را می شناسیم و مشتاق خواندن کارهای دیگرشان نیستیم. کاری تازه و متفاوت.

  2. مهدی

    ممنون از این تذکر و پیشنهاد خوب‌تان
    شخصا سعی می‌کنم این مساله رو مد نظر قرار بدم.