اگر میخواستیم به سبک سرخپوستهای دوست داشتنی فیلم «رقصنده با گرگ» کوین کاستنر اسمی سرخپوستی برای سیدنی لومت فقید انتخاب کنیم احتمالاً «ایستاده با مُشت» انتخاب خوبی بود. او فیلمسازی بود که در بیشتر فیلمهایش لحنی به شدت افشاگرانه، انتقادی و ضد سیستم داشت؛ گویی همواره با مشتی محکم در مقابل فساد نظام پلیسی و قضایی آمریکا ایستاده و نسبت به ناهنجاریهای جامعه آمریکا معترض بود. شخصیتهای او از فساد و بیعدالتی آسیب دیدهاند و در جستوجوی عدالت اجتماعی هستند و برای خود رسالتی قائلاند که تا پای جان بر سر آن میایستند. سیدنی لومت بزرگ در ۸۶ سالگی درگذشت و سینمای معاصر یکی دیگر از غولهای افسانهایاش را از دست داد. هالیوود روی شانههای این غولها بالید و به یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین پدیدههای قرن بیستم تبدیل شد. او از آن دست سینماگرانی بود که مثل استنلی کوبریک کارش را در اوج شروع کرد و در طول بیش از نیم قرن چندین شاهکار خلق کرد و سینمایش را در اوج خود به پایان رساند. در طول حیاتش حوادث مهم اجتماعی و سیاسی چون رکود اقتصادی آمریکا، جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام را تجربه کرد و نسبت به جامعهاش حساس بود و موضعگیریهای صریحی داشت. در طول شش دهه به ژانرهای مختلف سرک کشید و بیش از ۴۰ فیلم ساخت و پنج بار نامزد جایزه اسکار شد. دههٔ ۷۰ را باید مهمترین دهه در دوران فیلمسازی او بدانیم چرا که چند فیلم جریانساز ساخت و بسیار بر سینمای اجتماعی آمریکا تأثیر گذاشت.
سیدنی لومت در سال ۱۹۲۴ از پدر و مادری هنرمند در نیویورک به دنیا آمد. پدرش بازیگر بود و کودکی و نوجوانی او در تئاترهای برادوی گذشت. او هم مانند بسیاری از همنسلانش از بازیگری و نمایشنامهنویسی در تئاترهای برادوی شروع کرد و تحتتاثیر نمایشنامههای یوجین اونیل، تنسی ویلیامز و آرتور میلر قرار گرفت و چندین فیلمنامه اقتباسی بر اساس نمایشنامههای آنها نوشت. در اوایل دهه ۱۹۵۰ به کارگردانی در تلویزیون روی آورد و چند سالی تجربهاندوزی کرد که بعدها بسیار به کارش آمد. لومت هم مثل وودی آلن و مارتین اسکورسیزی یک نیویورکی تمامعیار بود. شهر نیویورک در فیلمهای او هم چیزی فراتر از یک شهر است و همچون موجودی زنده دارای هویت و موجودیت مستقل است. خودش در جایی گفته بود: «مکانها در فیلمهای من کاراکتر محسوب میشوند. این شهر توانایی آن را دارد، که حال و هوایی را که یک صحنه به آن نیاز دارد، ایجاد کند.»
سیدنی لومت را «کارگردان بازیگران» نیز خواندهاند. توانایی حیرتانگیزی در هدایت بازیگران داشت و همیشه با بازیگران حرفهای کار میکرد و بهطرز عجیبی بهترین نقشآفرینیها را از آنها میگرفت. بازیگران بزرگی چون مارلون براندو، کاترین هپبورن، پیتر فینچ، فی داناوی و پل نیومن و البته آل پاچینو در فیلمهای او نقشهای ماندگاری از خود به جا گذاشتند که در فیلمهای هیچ کارگردان دیگری تکرار نشد. در اینجا نگاهی اجمالی به مهمترین فیلمهای کارنامهٔ پربار او میاندازیم.
۱۲ مرد خشمگین
لومت در سال ۱۹۵۷ اولین فیلمش «۱۲ مرد خشمگین» را براساس نمایشنامهای که قبلاً در برادوی اجرا شده بود ساخت. این فیلم درام دادگاهی مدرنی بود در دوران سینمای کلاسیک که بسیار از زمانه خود جلوتر بود و جریانساز شد. فیلم به ماجرای پروندهای جنایی میپردازد که در آن جوانی اهل پورتوریکو متهم به قتل پدرش است و هنری فوندا به عنوان یکی از اعضای هیئت منصفه سعی دارد دیگر همکارانش را متقاعد کند که این جوان بیگناه است. نگاه تند و تیز لومت به جامعه آمریکا و شکافهای اجتماعی و سیاسی آن از همین اولین فیلم مشهود است. او با این فیلم در ۳۳ سالگی نامزد جایزه بهترین کارگردانی در اسکار شد و خرس طلای جشنواره برلین را نیز برد.
سفر طولانی روز به شب (۱۹۶۲)
نمایشنامهای از یوجین اونیل در دستان لومت به اثری بحثانگیز تبدیل میشود. اعضای خانوادهای دور هم جمع میشوند درحالیکه هریک به نوعی دچار مشکل هستند. «سفر طولانی روز به شب» تصویری تاثیرگذار از انسانهایی مضمحل ارایه میکند. لومت جوان میتواند بازیهای متفاوتی از بازیگران باتجربهای چون کاترین هپبورن و رالف ریچاردسن بگیرد. این فیلم نشان داد که لومت در اقتباس ادبی هم میتواند موفق عمل کند.
دو فیلم جنگی
لومت در دهه ۱۹۶۰ دو فیلم با مضمون مرتبط جنگ میسازد که هردو قابل توجه هستند. «تپه» در سال (۱۹۶۵) فیلمی متفاوت در ژانر جنگی که بازهم قهرمانان آشنای لومت در آن دیده میشود؛ آدمهای آسیبدیده و زخمخوردهای که به دنبال عدالت و برابری هستند. در فیلم «سمسار» نیز راد استایگر نقش شخصیتی را بازی میکند که نمیتواند از کابوسهای جنگ خلاصی یابد.
قتل در قطار سریعالسیر شرق (۱۹۷۴)
اقتباس هوشمندانه لومت از داستان مشهور آگاتا کریستی با شرکت بازیگران بزرگی چون آلبرت فینی (هرکول پوارو)، اینگرید برگمن و لورن باکال و شان کانری. این فیلم نمونهای از سینمای استاندارد لومت با کارگردانی متبحرانه و روایت جذاب و کار با یک دوجین از ستارههای سینماست.
سرپیکو (۱۹۷۴)
فیلمی بر مبنای داستانی واقعی در پلیس نیویورک و اوج سینمای اعتراضی لومت و نمونهای منحصر بهفرد از طغیان قهرمان عدالتخواه علیه سیستم ظالم. بازی آل پاچینو از بهترینهاست و فیلم که هنوز پس از ۳۵ سال دیدنی است منبع الهام بسیاری از فیلمهای افشاگرانه و اعتراضی بعد از خود میشود.
بعدازظهر نحس (۱۹۷۵)
نشانهای دیگر از نبوغ لومت یک سال پس از فیلم خوب سرپیکو. عصیان فردی علیه ساختارهای ظالمانه اجتماع و سیاست اوج میگیرد. عصیان فردی لومت علیه جامعه پیرامونش اوج میگیرد. «سانی» (آلپاچینو) و «سان» (جان کازان) برای سرقت به بانک میروند ولی پولی که انتظارش را داشتهاند موجود نیست پس به گروگانگیری میپردازند و همچون قهرمانان به پایانی تراژیک میرسند. در اوج سینمای معترض اجتماعی، لومت تناقضهای جامعه آمریکا را آشکار میکند و بیمحابا هرچه را که با عدالت سر ستیز دارد زیر سؤال میبرد.
شبکه (۱۹۷۶)
نقطه عطف دیگری در کارنامه لومت در دهه ۷۰ و بازهم یک سیستم کلان فاسد فرد را زیر فشار قرار میدهد. هوارد بیل (با بازی پیتر فینچ) مجری اخبار تلویزیون است که وقتی اخراج میشود سعی میکند دوباره جایگاهش را به دست بیاورد اما سیستم مانع او میشود. او در برنامهای زنده اعلام میکند که میخواهد خودکشی کند و در نهایت کارش به جنون میکشد.
حکم دادگاه (۱۹۸۲)
بازگشت شکوهمندانه لومت به ژانر درام دادگاهی با بازی به یادماندنی پل نیومن. «حکم دادگاه» براساس فیلمنامه درخشانی از دیوید ممت ساخته شده و داستان وکیلی به نام فرانک را به تصویر میکشد که در حال سقوط است و تلاش میکند در آخرین پروندهای که دارد از همه توانش برای پیروز شدن استفاده کند و به این ترتیب تغییری در زندگی پر از ناامیدی خود ایجاد کند. رابطه فرد و اجتماع از منظر لومت واکاوی میشود و فیلمساز از طریق تحلیل روان فرد و فشارهایی که جامعه بر او وارد میکند موضع انتقادیاش نسبت به اجتماع را نیز آشکار میکند. لومت در این فیلم علاوه بر انتقاد از سیستم قضایی، به زدوبندهای سیاسی کلیسای مسیحیت نیز اشاراتی میکند.
دههٔ ۱۹۹۰
از میان انبوه فیلمهای لومت در دهه ۹۰ دو فیلم «سین جیم» (۱۹۹۰) و «شب منهتن» (۱۹۹۶) قابل توجه هستند. «سین جیم» تریلری سیاسی است که نیک نولتی در آن بازی میکند و از فیلمهای به شدت سیاسی لومت است که انتقاداتش به سیستم در آن بسیار صریح است. «شب منهتن» باز هم درامی دادگاهی است که ضمن روایت داستانی، ناکارآمدی نظام قضایی آمریکا را برملا میکند.
۸۰ سالگی
شاید امثال کلینت ایستوود و همنسلانش انرژی جادویی دارند که در دهههای هفتم و هشتم عمر خود چنان فیلم میسازند که گویی جوانی ۳۰ ساله هستند. سیدنی لومت هم در سال ۲۰۰۶ در حالی که در دههٔ هشتم زندگیاش بود فیلم «مرا گناهکار بدان» را ساخت و نشان داد که همچنان دود از کنده بلند میشود. این فیلم در کمال تعجب از بهترین کارهای دو دهه اخیر لومت است. بازهم اثری ضدسیستم که تماشاگر را همراه خود میکند تا طرف متهم خلافکار فیلم باشد و پلیدی و خباثت پلیس و قضات دادگستری را مشاهده کند. سیدنی لومت در ۸۳ سالگی آخرین برگ برندهاش را هم رو میکند و با ساختن «پیش از آنکه شیطان بفهمد مردهای» علاقهمندان فیلمهایش را بیش از پیش متعجب میکند. آخرین فیلم لومت چنان پویا و سرپاست که هربار دیدنش به یادمان میآورد که نسل طلایی فیلمسازان دهه هفتادی سینمای آمریکا چه موجودات غریبی بودند و چه حیف که فقط چندتایی از آنها زنده ماندهاند.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۴:۴۹
سیدنی لومت از فیلمسازانی بود که شاید مثل شان دیگر نیاید. مطلب خواندنی بود. ممنون از فیروزه.