فیروزه

 
 

جمله‌های محلی

یکی از راه‌های ایجاد تأثیر بیشتر بر خواننده استفاده از جمله‌هایی است که صبغهٔ‌ بومی و محلی دارند و تأثیر منحصر به فردی بر مخاطب می‌گذارند. در داستان کوتاهی به نام «این دختر» با شخصیتی مواجه می‌شویم که در منطقه کارائیب زندگی می‌کند. راوی این داستان مادر این دختر، یعنی مادر شخصیت اصلی است. البته این راوی در داستان حضور ندارد و ما فقط روایت او از ماجراهای داستان را می‌شنویم. یکی از کارهایی که این مادر انجام می‌دهد، نصیحت کردن دخترش است که این نصیحت‌ها در قالب مونولوگ‌های مادر [و به شکلی شبیه نریشن] بیان می‌شوند. حرف‌های مادر همان توصیه‌هایی است که طی سالیان طولانی به دختر گفته شده و در ذهن او جا گرفته‌اند و ما آن‌ها را در داستان به شکل مجموعه‌ای فشرده و منتخب می‌شنویم:
«شستن لباس‌ها را برای روزهای دوشنبه بگذار و آن‌ها را روی سنگ بینداز تا خشک شوند. لباس‌های رنگی را سه‌شنبه‌ها بشور و آن‌ها را روی طناب بینداز. زیر آفتاب داغ راه نرو. کدوها را در روغن خیلی داغ سرخ کن. طوری غذا بخور که دل بقیه را آب نیندازی. یکشنبه‌ها تمرین کن که مثل یک خانم راه بروی. … آدم‌های شلخته مثل علف هرز راه می‌روند[…] تو سعی کن این طوری راه نروی. در مدرسه با صدای بلند آواز نخوان»

این مونولوگ بدون لهجه بیان شده و آنچه در اینجا می‌بینیم تک‌جمله‌هایی است محلی [ که در قالب یک فرهنگ] عرضه می‌شوند. گویندهٔ این جملات تکیه کلام‌های خاص خودش را دارد و حرف‌هایش را با کلامی رنگارنگ، جدی و در عین حال تند و تیز در شکستن تابوها به خواننده منتقل می‌کند. همین ویژگی‌های گفتاری به ما نشان می‌دهند که با چه شخصیتی مواجه‌ایم و همین کلام آمیخته با سبک و سیاق محلی بخشی از پیام داستان را به ما منتقل می‌کند.

نویسنده با ارائه این مونولوگ توانسته است تصویری از جامعهٔ مورد نظرش را به خواننده ارائه کند. کلمات این مادر با سبک مخصوص و منحصر به فرد خودشان با خواننده ارتباط برقرار می‌کنند، شخصیت داستان را به او معرفی می‌کنند و در نهایت، دورهٔ زمانی وقوع ماجراهای داستان را بازمی‌نمایند. به این طریق نویسنده به سبک خاص خودش وظیفه‌ای را که برای داستانش تعریف کرده انجام می‌دهد و بخشی از پیام داستان را با کلمات محلی بیان می‌کند.

داستان‌های محلی معمولاً طبیعتی محافظه‌کار دارند و نوعی نگاه محافظه‌کارانه اجتماعی را بیان می‌کنند. منظورم این است که این گونه داستان‌ها به جای این که به فکر ایجاد تغییر در جامعه باشند، گرایشی به حمایت از شرایط موجود را نمایان می‌کنند و بیشتر مایل‌اند که سنت‌ها دست‌نخورده باقی بمانند. در داستانی که نقل کردم آن زن شکل سنتی شست‌و‌شو و اتو کردن لباس‌ها را به دخترش آموزش می‌دهد و همچنین نحوهٔ پختن غذا را و این که یک دختر چگونه باید عروسی کند و در حیاط راه برود. روشن است که مادر از دخترش می‌خواهد که همان وظایف گفته شده را انجام دهد. مادر کلماتش را با صدایی سنگین و با تکرار دائمی کلمات [که طنین آن پس از چند سال هنوز هم در گوش دختر باقی مانده] بیان می‌کند. مادر علاوه بر این که راه و رسم خانه‌داری را به دخترش یاد می‌دهد از او می‌خواهد که مثل خانم‌ها راه برود نه مثل شلخته‌ها! او در حقیقت راه و رسم زندگی در جامعهٔ آن روز را به دخترش یاد می‌دهد.

البته گاهی اوقات هم داستان‌های محلی به جای این‌که محافظه‌کارانه باشند خودبراندازند؛ به‌گونه‌ای که انگار نویسنده می‌خواهد به خواننده‌هایش بگوید که آن سنت‌ها و هنجارها از میان رفته و یا زمین‌گیر شده‌اند و دیگر نمی‌توان با آن روش زندگی کرد. قوانین محلی تا جایی قابل استفاده‌اند که بتوانند به واقعیت‌های زندگی طرفدارانشان پاسخ دهند و آن‌ها را در پوشش کارآمدی خود حفظ کنند. در ادامهٔ داستان، کلمات محکم و انعطاف‌ناپذیری از این مادر می‌شنویم که می توانند این طور خوانده شوند که انگار باید او را نماینده یک اندیشهٔ فرسوده و شکست‌خورده بدانیم و روشن است که با این قرائت دیگر هیچ همدلی و دلسوزی‌ای نسبت به او نخواهیم داشت. مادر می‌خواهد با کلماتی تحکم‌آمیز دخترش را برای مواجه شدن با مشکلات آینده آماده کند، اما انگار به شرایط جامعه‌ای که در آن قرار گرفته توجه ندارد و توصیه‌هایی اجرانشدنی را به دخترش گوشزد می‌کند. با تمام این‌ها شخصیت فرهنگی و کلمات محلی مادر شخصیت او را باورپذیر کرده است و ما می‌توانیم شخصیت و نقشی را که در داستان دارد باور کنیم.

استفاده از ضرب‌المثل‌ها و کلمات محلی و … نباید توانایی نویسنده را متوقف کند و عمل او را به تقلید بی رویه و غیرخلاقانه از ضرب‌المثل‌ها محدود نماید. این کلمات برای این است که با دنیای داستان آشنا شویم، شخصیت‌ها را بهتر بشناسیم و پیام داستان را به شکل ماندگارتری به ذهن بسپاریم. به نظرم تفاوت روشنی میان استفاده از کلمات محلی و عامیانه از یک طرف و به کارگیری کلمات سخیف و مبتذل از طرف دیگر وجود دارد. کلمات محلی فضایی آشنا و صمیمانه را به ما یادآوری می‌کنند و به نویسنده کمک می‌کنند تا داستان ساختگی خودش را در پوششی از واقع گرایی و باورپذیری قرار دهد. درست است که استفاده از کلمات فاخر و جملات برجسته بسیار ستودنی است و می‌تواند داستان شما را به اثری شاخص و ماندگار تبدیل کنند، اما هرگز به این فکر نیفتید که باید تمام شخصیت‌های داستان سهمی مساوی در استفاده از این کلمات داشته باشند. اجازه دهید بعضی از شخصیت‌های داستان رک‌گو باشند و مناسب با فضای محلی که در آن قرار دارند کلمات عامیانه و محلی را بر زبان جاری کنند تا به این وسیله هم شخصیت‌هایی متنوع داشته باشید و هم پیام‌های باورپذیر.

Johnny PayneVoice & Style (Ohio, Writers Degest Books, 1995)