اول:
«جدایی نادر از سیمین» همچون دیگر آثار اصغر فرهادی، بد دیده میشود، بد فهمیده میشود و بد نقد میشود. سیاسی دیدن و سیاسی کردن در فضای ملتهب و آشفتهٔ این روزهای جامعه از یک سو، طبقاتی کردن و طبقاتی دیدن و سخن گفتن از طبقهٔ متوسط و مرفه و ضعیف و چرخاندن محور پیام فیلم و فیلمنامه بر گرد آن از سوی دیگر و از همه مهمتر ناآشنایی و بیخبری و بیاطلاعی تماشگر و منتقد از خاستگاه فکریای که فیلمهای اصغر فرهادی به آن تعلق دارند موجب میشود که این بد دیدنها و بد فهمیدنها و بد نقد کردنها رونق بگیرند و سکهٔ سلامت فهم را از رونق بیندازند و بازار نقد صحیح را کساد کنند. فیلمی همچون جدایی نادر از سیمین آنقدر ارزش دارد که همچون منی ادعا کنم سالهای آینده، سالهایی که شاید این گرد و غبارهای سیاسی و هیجانات اجتماعی فروکش کرده باشد و یا حتی همین امروز در سرزمینهایی که این امواج گرد و غباری به آنجا نمیرسند، دیگرگونه دیده شود و دیگرگونه درک شود و نقد گردد. جدایی نادر از سیمین به فرهنگ ما و مختصاتش تعلق ندارد که پیامی برای آن داشته باشد یا تصویری از آن ارائه کرده باشد. شما بیایید کاری را نظیر آنچه دوستان در واحدهای ممیزی و دوبلاژ رسانهٔ ملی انجام میدهند و گاه تا قلب ماهیت یک فیلم پیش میروند،با جدایی نادر از سیمین انجام دهید. کافی است اسم شخصیتها را عوض کنید و همه را از زبان دیگری انتخاب کنید، زمان و مکان را هم، فرهنگ را هم، جامعه را هم، حتی بهانهٔ در خواست طلاق را هم. حتی طبقات اجتماعیای که بازیگران به آن تعلق دارند را هم! راضیه را از یک طبقهٔ اجتماعی فرودست بیاورید به طبقهای بالاتر اما نگاهش و اعتقاداتش را حفظ کنید. بهجای اسلامش، مسیحیت یا یهودیت یا هر دین و آیین دیگری را بگذارید؛ اما معتقد نگاهش دارید. هرچقدر که میتوانید از این تغییرات انجام بدهید. جدایی نادر از سیمین همانی خواهد بود که هست. فیلمی که به وضوح، سازندهاش دغدغهٔ کنکاش و تأمل در مباحث بنیادین و نظری اخلاق را دارد. جدایی نادر از سیمین متعلق به حوزهٔ سینمای اندیشه و به طور خاص متعلق به فیلمهایی با مضمون فرااخلاق و یا به عبارت دیگر فلسفهٔ اخلاق است. جدایی نادر از سیمین برای تماشاگر متخصص اروپایی و امریکایی همان سخنی را خواهد داشت که بینندهٔ اهل فن و متخصص آسیایی و آفریقایی آن را میشنوند. از دیگر سوی، مخاطب عام و منتقد عام هم که از پیشزمینهٔ این مباحث بی خبر است و با تلاشهای گستردهای که در این زمینه ( فلسفهٔ اخلاق ) انجام شده است بیگانه، علیالقاعده با ندیدن حقیقت ره افسانه میزند و گاه حرفهایی میزند که قدرت برون کشیدن شاخ از سر آدمی را دارد . برای نمونه مقایسه بکنید نقد «علی مهجور» به عنوان یک پژوهشگر متخصص در حوزهٔ فلسفهٔ اخلاق را با بسیاری از نقدهایی که غیرمتخصصان بر جدایی نادر از سیمین نوشتهاند.
دوم:
آنچه گفته شد به معنی بزرگنمایی آثار اصغر فرهادی و به طور خاص جدایی نادر از سیمین نیست! بر خلاف تمجیدها و شگفتزدگیها و بزرگنماییهایی که انجام میشود اتفاقاً برای اهل فن هیچ یک از حرفهای اصغر فرهادی تازگی ندارد! مسئلههایی که فرهادی بر آن دست میگذارد مثالهای رایج کتابهای عمومی و کاربردی و حتی مقدماتی فلسفهٔ اخلاقاند. اصغر فرهادی حتی در این مثالها خلاقیتی هم به کار نمیبرد تا مثلاً کمی آن را پیچیده کند یا به عمق آن بیفزاید! برای ذکر نمونه به یاد بیاورید در جدایی نادر از سیمین سکانسی را که راضیه به سیمین راز خود را میگوید و از دیگر سوی از سیمین میخواهد که این راز را محفوظ نگه دارد و به هیچ کس نگوید و اینگونه سیمین در یک موقعیت پیچیدهای قرار میگیرد که دو امر اخلاقی با هم تعارض دارند. از یک سو پنهان کردن واقعیت به ضرر فرد یا افراد دیگری تمام خواهد شد و از سوی دیگر افشای آن مخالف با آموزهٔ اخلاقی نگاهداری راز کسی است که به او اعتماد کرده است. خوب ! این از نمونه مثالهای سادهٔ کتابهای فلسفهٔ اخلاق و درسهای دانشگاهی است که اساتید برای دانشجویانی میگویند که تازه به این ورطه پا گذاشتهاند و تصور ساده و بسیطی نسبت به مسائل نظری اخلاق دارند از قضا تنها پیچیدگی اخلاقی جدایی نادر از سیمین هم همین است که فرد با حفظ مبنای اخلاقی خود در یک موقعیت پیچیدهٔ اخلاقی قرار میگیرد و نمیداند که کدام رفتار، اخلاقی است. در فیلم دربارهٔ الی هم همین مضمون تکرار شد و همین مثال بازسازی شد. آدمهای آن فیلم در تعارض میان دو اصل و آموزهٔ اخلاقی قرار گرفتند: یکی صداقت و دیگری حفظ آبروی الی و یا به تعبیر دیگر ذهنیت مثبتی که نامزد الی از او دارد. اگر کسی پیچیدهتر از این در این دو اثری که نام برده شد سراغ دارد به تعبیر فرانکل اولین سنگ را به من بزند! دقت میکنید!؟ فرهادی حتی در بازسازی مثالهای رایج حوزهٔ فلسفهٔ اخلاق خلاقیتی به خرج نمیدهد و عمق و غنایی به آنها نمیبخشد و اینگونه سازندهٔ آثاری میشود که اگرچه برای مخاطب عامی که اولین تجربهٔ فلسفیدن در مباحث نظری اخلاق را با اصغر فرهادی کلید میزند شگفتانگیز خواهد بود اما برای اساتید و دانشجویان چیزی بیش از یک کارگاه آموزشی بصری نخواهد بود و من به شخصه این را برای آثار اصغر فرهادی نقص میدانم ! کار هنرمندی که در حوزهٔ اندیشه پای میگذارد، فقط و فقط خواندن و باز سازی آثار علمی در قالبهای هنری نیست . هنرمند میتواند و چه بسا باید با شهود هنری، الهام و تجربهٔ هنرمندانهای که از سر میگذراند، تخیلی که به او مجال پرواز در افقهایی را میدهد که اهل علم به واسطهٔ زنجیر منطق و استدلال از آن محروماند و با بسیاری از ابزارها و مجالهایی که هنرمند بیش از فیلسوف در اختیار دارد ، افقهای تازهای را پیش روی اهل فن و علم بگذارد، پنجرههای تازهای را بگشاید و عمق و غنای بیشتری به ادبیات علمی بدهد و این الزاماً کار پیچیدهای نیست؛ اگرچه قطعاً دشوار است و تفاوت میان هنرمندان بزرگ با هنرمندان معمولی و متوسط در همین رقم زدن دشواریها آشکار خواهد شد!! نمونهٔ هنرمند بزرگی که چنین میکند داستایوفسکی است! پیش از او و پس از او بسیاری از علما و اندیشمندان از نظریهٔ ابتنای اخلاق بر دین سخن گفتهاند و پیرامون آن در فرهنگها و سنتهای دینی مختلف کتابها نوشتهاند و مناظرات و مجادلات فراوان شکل دادهاند و کاروانی از استدلالهای بسیط و پیچیده در دفاع از این نظریه قطار کردهاند. داستایوفسکی اما با آن تک جملهٔ کوتاهی که در «جنایت و مکافات» مینویسد تو گویی سخنی فراتر از همهٔ این مباحث دارد؛ با ژرفایی به مراتب عمیقتر و دقیقتر از همهٔ آنچه علما و اندیشمندان گفتهاند! آنجا که میگوید: اگر خدا نباشد همه چیز مجاز خواهد بود. امروز و با گذشت سالها از این شاهکار داستایوفسکی کمتر مقالهٔ علمی در باب رابطهٔ دین و اخلاق، میتوان یافت که این جملهٔ داستایوفسکی را نقل نکند و از کنار آن بیتفاوت بگذرد. او در مواجهه با مسئلهٔ شر هم به عنوان یک مسئلهٔ بغرنج الهیاتی همینگونه هنرمندانه شاهکار میآفریند و در برادران کارامازوف، گفتوگویی میان ایوان و آلیوشا ترتیب میدهد که به تعبیر نویسندگان کتاب عقل و اعتقاد دینی «بخشی از ادبیات جهان است که بیشترین ارجاع به آن صورت میگیرد».
سوم:
در جدایی نادر از سیمین همهٔ شخصیتها اخلاقی رفتار میکنند! و این ویژگی -اگرچه خام و غیرعمیق- با وجود آنچه که در حاشیهٔ قبل گفته شد، جدایی نادر از سیمین را فیلمی ممتاز از دیگر آثار خود فرهادی قرار میدهد. لطافت و ظرافت جدایی نادر از سیمین همین است که هیچ رفتار غیر اخلاقیای در فیلم صورت نمیگیرد! به همین سادگی! نمیدانم اصغر فرهادی آگاهانه به این نقطه رسیده است یا ناخودآگاه! اما در هر صورت به نقطة عزیمتی جذاب و در عین حال، پرخطر رسیده است! در جدایی نادر از سیمین، نادر اخلاقی رفتار میکند، سیمین اخلاقی رفتار میکند، ترمه، راضیه، حجت، معلم زبان ترمه و حتی دختر راضیه و حجت. در فیلم هیچ دروغ غیراخلاقیای گفته نمیشود !!! دروغ نادر غیراخلاقی نیست! حتی ضربهای که نادر به راضیه میزند هم غیراخلاقی نیست. دروغی که ترمه میگوید هم! رازی که راضیه میپوشاند هم! همهٔ اینها ـدستکم به نظر نگارنده این سطورـ اخلاقیاند. یک فعل و یک عمل برای متصف شدن به صفت اخلاقی بودن و یا حداقل خلاف اخلاق نبودن، نیازمند به توجیه اخلاقی[۱] است و اصغر فرهادی هوشمندانه و ظریف پای کثرت و تنوع توجیهات اخلاقی در میان افراد را به میان میکشاند و به طور ضمنی خواسته یا ناخواسته مقدمات دفاع از نسبیگرایی[۲] اخلاقی را فراهم میکند!
در جدایی نادر از سیمین با چند رویکرد اخلاقی مواجهایم. رویکردهایی که در بعضی شخصیتهای فیلم ثابت میمانند و در بعضی دیگر دستخوش تغییر میشوند. راضیه شخصیتی است که اخلاقش اخلاق دینی است. معیار راضیه برای سنجش اخلاقی بودن یا نبودن یک عمل، سخن دین است. راضیه در فیلم به خاطر این دروغ نمیگوید که دروغ فینفسه بد است و غیراخلاقی است بلکه دروغ نمیگوید چون که «پرسیده است» و چون نماینده و بازگو کنندهٔ احکام دینی به او گفته است که نباید دروغ بگوید و یا نباید واقعیتی را پنهان کند و یا نباید با وجود شکی که دارد پول را از نادر بگیرد راضیه هم چنین نمیکند. شهود اخلاقی راضیه و یا باورهای فراگیر اجتماعی در رفتارهای او نقشی ندارند. او اگر دزدی نمیکند به خاطر این نیست که دزدی غیراخلاقی است بلکه به این علت است که حرام است. او اگر در دادگاه به صداقت خود اصرار میورزد به خاطر تأکید بر فضیلت صداقت نیست بلکه به خاطر حرمت دروغ است و اگر به شک خود اعتنا میکند و بر همان اساس از گرفتن پول سر باز میزند هم باز به خاطر حرمت و نتایج اخروی و دنیوی است که شرع به او تذکر میدهد. اصغر فرهادی این بار از راضیه، بیحاشیه گذشت حتی نشان داد که ضمانت رفتار اخلاقی در اخلاق دینی از دیگر رویکردهای اخلاقی محکمتر و قابل اعتمادتر است. اما این همهٔ ماجرا نیست! ذرهبینی که فرهادی بر مباحث نظری اخلاق قرار داده است اگر بخواهد تا پایان، نگرشهای اخلاقی را واکاوی کند، یحتمل به موقعیتهایی هم خواهد رسید که تعارض میان دین و اخلاق را نشان دهد و نشان دهد که چگونه راضیه با همان تقید به حلال و حرام مرتکب رفتارهایی می شود که به شهود دیگران غیراخلاقی و ضد اخلاقی هستند! ظاهراً اولین نقطهٔ پرخطری که فرهادی به آن رسیده است، پرداختن به شخصیتی است که اخلاق دینی دارد. در فیلمهای قبلی او مثل چهارشنبه سوری و دربارهٔ الی که آنها نیز همین درونمایهٔ اخلاقی را دارند از شخصیتی مانند راضیه خبری نیست. به هر حال اخلاق دینی همیشه هم اینقدرها بی حرف و بحث و نقل پیش نمیرود!
نادر اما شخصیتی است که میان انتخاب رویکرد اخلاقی خودش کلنجار میرود. فیلم در ابتدا نشان میدهد که او رویکردی «وظیفهگرایانه»[۳] و یا به تعبیر دیگر «ناپیامدگرایانه»[۴] دارد. مصداق بارز این رویکرد را در توصیهٔ او به ترمه میتوان فهمید که باید همیشه واقعیت را گفت و حرف صحیح را به زبان آورد اگرچه حتی بر خلاف باورهای رایج و رسمی باشد؛ نظیر آنچه در کتابهای درسی آمده و یا معلم در کلاس درس ارائه داده است و اگرچه رفتار اخلاقی مطابق با وظیفه، پیامدهایی منفی برای آدمی در پی داشته باشد. این منش و نگاه و رویکرد اخلاقیِ نادرِ متقدم است. نادر متأخر اما کاملاً پیامدگرا[۵]ست و در این پیامدگرایی شکنندهترین نوع و شاخهٔ آن یعنی خودمحوری[۶] در پیامدگرایی را انتخاب میکند. هری جی. گنسلر در کتاب در آمدی به فلسفهٔ اخلاق چنین توضیح میدهد: «پیامدگرایی دیدگاهی کلی است که بر اساس آن باید کاری را که بیشترین . ترمه کسی است که هنوز شیوه و مبنای اخلاقی زیستن خود را انتخاب نکرده است و تصور درستی از آن ندارد. او با شهود ابتدایی خود میفهمد که دروغ گفتن غیراخلاقی است و به همین خاطر نادر را به خاطر دروغی که میگوید مؤاخذه میکند اما این نگاه برای او تبدیل به ملکه نشده است. اصغر فرهادی با ظرافت تمام شیوهٔ انتقال رویکرد اخلاقی نادر به ترمه را به تصویر میکشد. همان توجیه سودگرایانه و پیامدگرایانهٔ کوتاه، کافی بود تا ترمه هم بر خلاف شهود اولیهٔ اخلاقی خود به جرگهٔ پیامدگرایان بپیوندد و بی آنکه نادر در دادگاه کوچکترین خواستی از او داشته باشد دروغ بگوید و در عین حال دروغ خود را اخلاقی قلمداد کند.
حجت هم در میان شخصیتهای جدایی نادر از سیمین با مبنای خود اخلاقی رفتار میکند! اخلاقی که نماد اخلاق مارکسیستی قلمداد میشود. اخلاق متمرکز بر طبقهٔ، اخلاقی که نتیجهٔ طبقات اجتماعی است و بازتاب دهندهٔ هستی اجتماعی و �پیامدهای خوب را به بار میآورد انجام دهیم. این دیدگاه با صورتهای گوناگون مطرح شده است. تفاوت این صورتها در این است که آیا به بار آوردن بیشترین پیامد خوب برای خود فرد است (خودمحوری) یا معطوف به همهٔ کسانی ست که در تأثیر کار ما هستند (فایده باوری[۷]).»[۸] پیامدگرا شدن و سودگرا شدن نادر در فیلم، شفاف و عریان فریاد برداشته میشود؛ آنجا که نادر، توجیه اخلاقی بودن دروغ خویش را بلافاصله پس از این جملهٔ تمرین ریاضی ترمه بیان میکند که «… ما اگر بخواهیم سود را به دست بیاوریم …» تقریباً تنها کسی که در فیلم دچار تغییر مبنایی در رویکرد اخلاقی میشود همین نادر است. در سوی مقابل، معلم زبان ترمه قرار دارد که مصداق ناپیامدگرایی است. او همواره به وظیفهٔ خود عمل میکند و به خاطر همین به محض علم به دروغگویی نادر شهادت خود را پس میگیرد؛ بی آن که توجهی به تبعات احتمالیاش داشته باشد.
حکایت ترمه اما حکایت دیگری است�بتنی بر نیازهای مادی است. اخلاقی نسبیگرایانه همراه با بدبینی و تنفر شدید نسبت به اخلاق متعارف و مرسوم در جوامع که از نگاه مارکس چیزی جز طرحی استعماری برای صاحبان قدرت به منظور ثبات وضعیت موجود نیست . اخلاق مارکسیستی معتقد است در جوامع طبقاتی، اخلاق دارای خصلتی طبقاتی است؛ یعنی طبقات استثمارگر و طبقات استثمار شونده و دراین مورد هر کدام بینش خاص خود را دارا هستند. اخلاق طبقات مسلط، ابزار ایدئولوژیک آنها برای اعمال و تحکیم دیکتاتوری آنهاست. از نگاه مارکس نظام نظری اخلاق، مجموعهای است که دستورها، قواعد، اغواها و اغلاطی را که طبقة حاکم برای حفظ اقتدار خود جعل کرده است، اعمال میکند. حجت در جدایی نادر از سیمین کسی است که به شدت دارای رگههای اخلاق مارکسیستی است . او فاصلهٔ طبقاتی را بیمعنا کنندهٔ همهٔ اصول رایج اخلاقی میداند و همانند مارکس دولت و حاکمیت و قانون و اخلاق متعارف را فقط و فقط تأمین کنندهٔ منافع طبقات بالادست جامعه میداند. اگر شکستن شیشه توسط حجت را نماد انقلاب و شورش قلمداد کنیم تطبیق اخلاق حجت بر اخلاق مارکسیستی چیزی کم نخواهد داشت. حجت با این نگاه حتی در شکستن شیشه اخلاقی رفتار میکند چرا که معیار اخلاقی بودن، انقلاب است و هر عملی که انقلاب را تسریع کند اخلاق قلمداد خواهد شد.
جدایی نادر از سیمین نگاهی است از منظری فرا اخلاقی به همهٔ این تنوعها و تکثرها در توجیهات و رویکردهای اخلاقی. ماندن و توقف در این مرحله و تن دادن به نسبیت اخلاقی اگرچه احتمالاً هم برای خود فرهادی و هم برای مخاطبان خاص فیلمهای او فریبنده و وسوسهکننده باشد، اما نباید از خاطر برد که چنین نگاهی چقدر میتواند پرهزینه باشد. اینکه قول به نسبیت اخلاقی، به هرج و مرج اخلاقی نینجامد و نتایج پوچ انگارانه به دنبال نداشته باشد کار سادهای نیست! مشابه همین وضعیتِ همه بر حق، را قبلاً حاتمیکیا در آژانس شیشهای به تصویر کشید و همان روزها بود که رضا کیانیان از ماهیت پوچ انگارانه و نیهیلستی آن سخن میگفت و آن را جوهرهٔ فیلمنامهٔ آژانس میدانست. به تصویر کشیدن تکثرهای اخلاقی اگر همراه با نقادی فلسفی و تجزیه تحلیل عقلانی نباشد در آستانهٔ فروغلتیدن به پوچی اخلاقی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود.
چهارم:
سخن به درازا نبرم. اصغر فرهادی برای سینمای ایران پدیدهٔ مبارکی است. چه نگاه او را بپسندیم و چه نپسندیم و احتمالاً به آن نقد داشته باشیم. در سینمایی که به شدّت از فقدان حرف و اندیشه و نگاه رنج میبرد، فرهادی در این چند سال آثاری ساخته است از جنس دغدغه و تفکر و اندیشه و از همه مهمتر متمرکز بر حوزهٔ اخلاق؛ آن هم در جامعهای که چه در ساحت مباحث نظری و چه در حوزهٔ اخلاق کاربردی، از فقر اندیشه و محتوا رنج می برد. سینمای اصغر فرهادی این روزها اندیشهٔ فلسفی را به سینما میبرد، اهل اندیشه و فلسفه را نیز به سینما میبرد و شاید موجب شود که دیگر اهالی سینما نیز به جهان اندیشه سری بزنند . اندیشهای که فقدانش رمق از پیکر سینمای ایران گرفته است.
—
[۱] moral justification
[۲] relativism
[۳] deontological
[۴] non-consequential
[۵] consequential
[۶] egoism
[۷] utilitarianism
[۸] هری جی گنسلر، درآمدی جدید به فلسفهٔ اخلاق، ترجمهٔ حمیده بحرینی، تهران، آسمان خیال ۱۳۸۵، ص۲۵۸.
۲۹ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۱:۳۶
نقدتان و تحسینتان و حرفهاتان درباره فیلم فرهادی جای خود۰ فقط یک سؤال دارم۰نگاشته اید:
«آن هم در جامعهای که چه در ساحت مباحث نظری و چه در حوزهٔ اخلاق کاربردی، از فقر اندیشه و محتوا رنج می برد.»
منظورتان از اینکه جامعه ما که لااقل در حوزه نظری فاقد مباحث در حوزه اخلاق است چیست؟ به ظاهر حرفتان که نگاه میکنم دلم میخواهد ازتان سوال کنم:
چقدر با فلسفه اخلاق اسلامی و آثار بیشمار اینچنینی دمخور بوده اید؟
۲۹ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۷:۳۶
جناب دیانی
از اظهار لطف شما به من که تنها حسن ظن شماست، اگر بگذریم، جدا نگاه دقیق، روشن و معقولی به فیلم داشته اید. به خصوص نکاتی که درباب اخلاق دینی و نیز توجیه اخلاقی کاراکترها نگاشتهاید بسیار قابل تأمل است.
اما یک نکته: معلم ترمه هم به نظر من چندان ناپیامدگرا نیست. جدال حجت در مدرسه را به خاطر بیاورید تنها به سبب جملاتی بود که این خانم معلم به دختر حجت در راهرو دادگاه گفته بود و از روی حدس و گمان و شاید برای جلوگیری از پیامدهای احتمالی این دعوا، حجت و راضیه را متهم به جدال و کتک کاری کرد تا در نهایت نادر از اتهام سببیت سقط جنین تبرئه شود.
۲۹ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۸:۳۴
نقد فیلم آقای فرهادی بماند وقتی دیدمش اما به نظرم هر سینماگری وقتی به یک لحن و زبان در بیان انچه دغدغهاش هست، رسید و به یک مسئله برای جامعه هنری تبدیل شد باید با او وارد گفت و گو و دیالوگ شد..نه از این گفت و گوهای کیلویی و رپرتاژی و رفاقتی این ماهنامه و آن ماهنامه…یعنی برای منتقدی چون شما و برای آیندگانی که میخواهند یک استاد بتراشند از شمایل فعلی یک کارگردان باید مشخص کرد که:
۱. واقعا اصغر فرهادی مطالعات فلسفی دارد؟…که ان وقت برسیم به اینکه او مثالهای ساده کتب فلسفی را اگاهانه فیلمی کرده یا نه…اینها یافتههای در خلا وی بوده است…
۲. او که دغدغه اجتماع دارد چه اندازه از طبقه فرودست و فرادست مطلع است؟ با آنها دمخور است؟
۳. چه اندازه مطالعه می کند؟ اخرین باری که پایش به دادگاه خانواده و کلانتری و ندامتگاه زنان و نوجوانان باز شد کی بوده؟
۴. اخرین باری که عصبانی شده یا ناهنجاریای اخلاقی او را براشفته کی بوده و چه بوده؟
و چندین و چند پرسش دیگر که ما را در فهم دنیای وی یاری می کند…
۳۰ فروردین ۱۳۹۰ | ۰۹:۳۵
به نظر من همین سادگی فیلمهای فرهادی در بیان موقعیتهای پیچیدهی اخلاقیه که موفقش کرده
۳۰ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۴:۱۰
تیکه به حاتمی کیا را خوب اومدی ! فک کنم یه جوری پاسخ حساب شده ای بود به حرف هاش تو برنامه راز که می گف فیلم سیاه نمایی وضعیت جامعه س
۳۰ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۹:۴۴
به نظرم پاسخ به سوال هایی که آقای قادری مطرح کرده رابطه ای با فهم فیلم و نوشتن درباره ی آن ندارد. می توان یک فیلم را دید و با آن رابطه برقرار کرد بدون اینکه دانست کارگردان دادگاه رفته یا نه یا فلان کتاب را خوانده یا نه…
گاهی ناخودآگاه یک هنرمند همان چیزی را می گوید که عقل منطقی یک فیلسوف و این لزوما به معنای درست بودن استدلال فیلسوف و نادرست بودن هنرمند نیست
۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۵:۲۳
تاکید بر اخلاقی بودن شخصیتهای این فیلم درست نیست. هیچ یک از شخصیتها نبود که نگاه منفعت طلبانه ای در پشت ژست اخلاقگرایش نداشته باشد.
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۰۹:۵۹
آیا واقعاً همه شخصیتهاش منفعت طلب بودن؟؟؟؟ این داره میگه تمام افراد اخلاقی که دغدغه اخلاق دارن دنبال منافع خودشون هستن… آیا واقعیات جامعه ما این رو می رسونه!!
اما «جدایی اصغر از اخلاق» اسم بهتری برای این فیلم.
۲۲ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۸:۰۱
همیشه سلام……….
جناب دیانی خواندن تحلیل شما و جناب مهجور عزیز از فیلم جدایی نادر از سیمین ما را بر آن داشت که این فیلم را چندباره از نظر بگذرانیم. باشد که نگاه دقیق و نافذ شما دوستان از منظر فلسفه اخلاق به پدیده های اجتماعی و فرهنگی… فتح بابی باشد برای بیرون آوردن مباحث دقیق فلسفی از کنج عزلت. شاید ضرورت همه فهم شدن مباحث دقیق فسلفه اخلاق این روزها کمتر برای افراد محسوس باشد ولی فرصت هایی از این دست بستری فراهم می آورند تا ذهن مخاطب را به نکات اخلاقی کمتر شنیده شده معطوف ساخت. در اینجا شما با استفاده بجا از تعابیر فلسفه اخلاق ذهن مخاطب را کاملا به یک کارگاه فلسفه اخلاق بردید که یقیناً دست کم برای دانشجویان این فن مفید فائده است. آرزویی نیست جز مانایی دوستان.
ضمناً جا دارد از زحمات بی دریغ جناب کاردر و دوستان همکار صمیمانه تشکر کنم که فیروزۀ با نشاط و سرزنده را اداره می کنند.