فیروزه

 
 

آیینه‌دار رفیق اعلی

نگاهی به مبانی نظری هنر از دیدگاه «سید مرتضی آوینی»

هنر توصیفی و هنر تجویزی
دیدگاه‌های کلی در باب هنر را به دو صورت می‌توان پرداخت. نخست آن‌که با مراجعه به آنچه هنرمندان می‌آفرینند، دریافتی کلی از هنر پیدا کنیم و پس از آن مانند هر انتزاعی مفهوم کلی هنر را از نمونه‌های جزئی انتزاع کنیم. چنین دریافتی را از آنجا که از نمونه‌های جزئی حاصل شده، می‌توان دریافتی بسیار منطبق بر نمونه‌های جزئی دانست. بنابر این دریافت که از توصیف نمونه‌های جزئی به دست آمده تعریفی توصیفی به دست می‌آید که در صدد آن است تا بگوید «هنر چه چیزی است» اما در مقابل دریافت توصیفی دریافت دیگری نیز وجود دارد. این دریافت یا معطوف به بخشی از آثار هنری است و یا با درنظر گرفتن یک هدف از این سخن می‌گوید که «هنر چه چیزی باید باشد» این دریافت برخلاف دریافت پیشین برخاسته از نمونه‌های جزئی نیست بلکه معمولاً با نظریه‌پردازی‌هایی که بعضاً خارج از فضای هنرند، همراه است.

اگر بخواهیم از این زاویه به مبانی نظری سید مرتضی آوینی دربارهٔ هنر نگاه کنیم، برای به دست آوردن معیار معینی در زمینه دریافت ایشان از هنر با دشواری مواجه می‌شویم. هنری که ایشان بدان می‌پردازد گاهی کاملاً تجویزی است بدین معنی که درصدد بیان این نیست که امروزه هنر به چه چیزهایی اطلاق می‌شود و یا به چه کسانی هنرمند می‌گویند، بلکه تنها می‌خواهد باید‌ها و نبایدهای اثر هنری را با تکیه بر دید عرفانی و با بهره‌گیری از الهیات اسلامی بیان کند؛ به عنوان نمونه: «پاک بودن را دست کم نگیرید که کار هنرمند آیینگی کردن است. هنرمند آیینه‌دار محضر رفیق اعلاست؛ آینه‌دار حق و اسماء و صفات او، جمال و کمال او»[۱] یا در جای دیگر «حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می‌گردد و این کشف تجلی واحدی است که از یک سو در محتوا و از سوی دیگر در قالب هنر ظاهر می‌شود: وما امرنا الاّ واحده کلمح البصر»[۲] این نحوه برداشت، کاملاً تجویزی است و اتکای آن بر عرفان مشخص است چنان‌که خود او نیز اشاره می‌کند: «عرفان را اگر به معنای حقیقی لفظ بگیریم از لوازم تحقق هنر است و با آن قرابتی تمام دارد. هنر نیز عین عرفان است و تفاوت تنها در نحوهٔ تجلی است؛ اگرنه آنچه در عرفان و هنر اظهار می‌یابد حقیقت واحدی است.»[۳] روشن است که هنر در دنیای امروز و چه بسا در همین مملکت خودمان با چنین جملاتی انطباق ندارد. یا باید دایرهٔ مفاهیمی را که ایشان به کاربرده توسعه دهیم تا تمامی هنرمندان امروز و آثار هنری‌شان را در برگیرد و یا اینکه باید بسیاری از هنرمندان را غیرهنرمند بدانیم چون با این ملزومات از در سازش در نمی‌آیند.

اما هرچند تلقی کلی آوینی از هنر، یک تلقی تجویزی است اما همین تلقی نیز در بسیاری از آثار ایشان دچار دگرگونی است و ایشان در موارد بسیاری هنگامی که واژهٔ هنر را به کار می‌برد تلقی توصیفی از آن دارد: «دنیای جدید در تسخیر نظام اقتصادی جدیدی است که از طریق تکنولوژی بر روح و جسم انسان‌ها تسلط یافته است… و هنر امروز یا بی‌تعارف کمربستهٔ خدمت تبلیغات است و یا غیرمستقیم بشر را به غفلت می‌کشاند تا رنج زندانی بودن و نفرت از زندانبانان خویش را فراموش کند.»[۴] یا در جای دیگر:«در هنر مدرن ـ نقاشی، مجسمه‌سازی یا رمان مدرن‌ـ هنرمند، اثر خویش را با رجوع به درون خود و با ماهیتی کاملاً سوبژکتیو می‌سازد.»[۵] به خوبی مشخص است که چنین توصیفاتی منطبق بر هنری که او آن را به منزلهٔ بیانگر حقیقت واحد متحد با عرفان می‌داند، نیست بلکه این هنر، هنر منتزع از نمونه‌های هنری جزئی است که ایشان در صدد نقد و بررسی آن است. البته در جایی به این مطلب تصریح می‌کند که قائل به هنر حقیقی است و مؤلفه‌های هنر حقیقی در هنر‌های امروزین یافت نمی‌شود؛ «در جهانی این‌چنین هیچ چیز بر معنای حقیقی خویش نمی‌ماند و هنر نیز نمانده است.»[۶] پر واضح است که چنین نگاهی معیّن کنندهٔ یک چارچوب برای هنر است و از آنجا که چارچوب را یک فرد با دیدگاهی خاص طراحی کرده اغلب آثار هنری یا کوچک‌تر از این چارچوب‌اند یا بزرگ‌تر و در نتیجه باید همهٔ آ‌ن‌ها را از وادی هنر بیرون راند. این دیدگاه تنها به دست دهندهٔ یک ایده‌آل هنری است یا بهتر است بگوییم نشانگر یک مدینهٔ فاضلهٔ هنری است و هنر در آینه این مشخصه‌ها چنان‌که هست، آشکار نمی‌شود.

از نگاه عرفانی تا نگاه مدرن
استفاده از اصطلاحات فلسفهٔ غرب در برخی از نوشته‌های آوینی در بادی امر این را به ذهن متبادر می‌کند که با مبحثی فلسفی از سنخ فلسفهٔ تحلیلی یا فلسفهٔ قاره‌ای مواجه‌ایم، اما با دقتی بیشتر روشن می‌شود که به کارگیری این اصطلاحات در نوشته‌ای انتقادی صورت گرفته که دارای بستری عرفانی است و چه بسا در نوشته‌ای دیگر از او دقیقاً به ادعاهایی مخالف با مدعیات این نوشته برخورد کنیم؛ برای نمونه: «هنرمند امروز خود بنیاد است [شاید سید مرتضی آوینی این واژه را در مقابل selfhood به کار برده] و در آثار هنری‌اش «خود» را محاکات می‌کند، در عین این‌که هرگز نگران قُرب و بُعد خویش نسبت به حقیقت انسانی نیست. سوبژکتیویسم چنین اقتضا دارد که انسان به وجود خود همچون تنها حقیقت بدیهی ایمان بیاورد و این لازمهٔ عصری است که در آن اومانیسم بر بشر غلبه یافته است. مبدأ این سوبژکتیویسم همین حکم است که دکارت آن را بدیهی می‌انگارد: «من فکر می‌کنم پس هستم.» دکارت با دشواری فراوان خود را از ورطهٔ سوبژکتیویسم بیرون کشیده است اما فلاسفهٔ پس از او یکسره طعمهٔ این شیطان شده‌اند.»[۷] معمولاً سخنانی از این دست را یا در آثار پست مدرن‌ها دیده‌ایم و یا در نوشته‌های اگزیستانسیالیست‌ها به خصوص هایدگر و گابریل مارسل. رویکرد آن‌ها نسبت به تمدن مدرن عمدتاً انتقادی است و در صدد رازورزی و ابهام‌اند. مارسل معتقد است که معنای زندگی به سبب وجود امر رازآلود است و هایدگر نیز مؤلف هنری را محصول اثر می‌داند. با اشاراتی که هایدگر از وجود انسان به دست می‌دهد، پیچیدگی و ابهام جزء مؤلفه‌های این اندیشه‌اند.

اما در جای دیگر چنین نوشته: «این حکم قابل انکار نیست که هنرمند مدرن هدفی جز بیان خویشتن ندارد و البته در مراحل بعد، هنر، خود هدف خویشتن می‌شود و حتی بیان نیز فرع بر این هدف قرار می‌گیرد؛ اما به هر تقدیر، چه هنرمند بخواهد و چه نخواهد، اثر هنری بیان کننده خود اوست، خواه آگاهانه و خواه نابه‌خود. قدیمی‌ها بلاغت و فصاحت را لازمهٔ بیان می‌شمردند اما امروزی‌ها علی‌الظاهر درست به وارونهٔ این حکم اعتقاد دارند یعنی آنچه را که دارای بلاغت و فصاحت باشد، هنر نمی‌دانند. بلاغت به مفهوم رسایی است و فصاحت به مفهوم روشنی و سادگی… اما در هنر مدرن اثری را که دارای رسایی و روشنی و سادگی باشد، هنر نمی‌دانند.»[۸] ملزومات این مطلب با دیدگاه بالا کاملاً در تعارض است. این‌که اثر هنری در دیدگاه مدرن فاقد سادگی است منطبق بر دیدگاه‌هایی است که در سطرهای فوق ذکر شد. اما چنان‌که پیشتر گذشت تنوع مکاتب اندیشه در باب هنر فراتر از آن است که ما بتوانیم یک مسئله را به کلیت هنر مدرن نسبت بدهیم. هر چند که سبک‌هایی مثل سوررئالیسم سادگی را از اثر هنری زدودند اما هنر مدرن فراتر از آن است تا بتوان آن را به یک مکتب هنری محدود ساخت. قرن بیستم سدهٔ تنوع بود. در کنار هر ایده‌ای یک ایدهٔ مخالف وجود داشت. برای نمونه می‌توان از رئالیست‌های امریکایی یاد کرد که سادگی را به بوم نقاشی باز گرداندند.[۹] البته شاید نتوان این نوع نگاه به اندیشهٔ مدرن را نکوهید چرا که در دورهٔ حیات آوینی شاید بخش‌هایی از اندیشه مدرن به فضای هنری کشور راه یافته بود و کسانی داعیه‌دار هنر مدرن بودند که در صف‌بندی‌های آن روزها در طیف مقابل ایشان دسته‌بندی می‌شدند. نوشته‌های سید مرتضی آوینی خود بهترین شاهد براین مدعاست.

ایشان از یک سو جداسازی فرم و محتوا را از یکدیگر ناممکن می‌داند و می‌نویسد: «…این تفکر رایج توهمی بیش نیست که هنر را چون ظرفی می‌نگرد که می‌تواند هر نوع مظروفی را قبول کند و یا قالبی که می‌تواند در خدمت هر نوع محتوایی قرار بگیرد.» اما از سوی دیگر دربارهٔ هنر مدرن چنین می‌نویسد: «هنرمند امروز هرگز از خود نمی‌پرسد آیا این حرف‌ها که می‌خواهم بیان کنم ارزش گفتن دارد یا نه؟ فقط سعی می‌کند که خوب و هنرمندانه بیان کند.»[۱۰] چگونه ممکن است که فرم و محتوای اثر هنری از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر باشند و در عین حال هنرمند امروز بتواند در فرم اثر هنری محتوایی بی‌ارزش را هنرمندانه بیان کند؟! یا در جای دیگر می‌نویسد: «در روزگارکنونی از هنر بیشتر به جنبهٔ بیانی آن توجه می‌شود چرا که این روزگار «عصر اصالت ابزار و روش» است.»[۱۱] و این همه به مدد همان نگاه تجویزی و باید و نبایدی به وادی هنر است.

فضیلت و هنر
هنری که سید مرتضی آوینی دلبستهٔ آن است هنری است فضیلت‌مدار که نه به دنبال تفنن است و نه در پی لذت‌جویی و در یک کلام تنها و تنها خداوند یا دست‌کم برترین فضایل انسانی را غایت قصوای خود قرار داده است و در مقابل این مفهوم، هرچه به عنوان هنر باقی می‌ماند هنر غیرحقیقی، هنر غربی و هنر شیطانی است ؛ به عبارت دقیق‌تر چیزی است که اصلاً هنر نیست. برای نمونه: «هنرمندان با رها شدن از تعلق به حق، آن عهد تازه را یا باید با جامعه استوار دارند و یا با خود… که در طریق نخستین به هنر برای مردم می‌رسد و طریق اُخری به هنر برای هنر، و در هر صورت هنر خواهد مرد.»[۱۲] او هنری را جست‌وجو می‌کند که معطوف به مؤلفه‌های دنیای مدرن نیست. تمام آنچه از این هنر و قرابت آدمی با آن ذکر می‌کند یا مربوط به گذشتهٔ فرهنگی ماست و یا مربوط به گذشته فرهنگی دیگر ملت‌ها. البته در عین حال تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا از طریق اعتدال بیرون نرود برای نمونه: «آزادی هنرمند در درک تکلیف اوست نه در نفی و طرد التزام به همه چیز» و البته این التزام باید از درون ذات بجوشد نه آن‌که از بیرون سایه بر وجود هنرمند بیاندازد. در اینجا عدم تعهد همان قدر بی‌معناست که اجبار یعنی همان‌طور که هنرمند را نمی‌توان مجبور کرد خود او نیز نمی‌تواند از تعهد درونی خویش بگریزد.»[۱۳]

این تعدیل در دیدگاه هر چند در آثار سید مرتضی آوینی کمتر به چشم می‌خورد اما نشانگر آن است که ایشان بیشتر اصلاح در دیدگاه‌های هنرمند را مد نظر داشته و به دنبال اِعمال اجبار برای به وجود آمدن نگرش الهی در فضای هنر نبوده است. همین اصلاح‌جویی در خود هنرمند است که سبب می‌شود تا ایشان کسی را به عنوان هنرمند متصف کند که انسانی دردمند باشد: «هنرمند باید اهل درد باشد و این درد نه تنها سرچشمهٔ زیبایی و صفای هنری است بلکه معیار انسانیت است. آدم بی‌درد هنرمند نیست که هیچ، اصلاً انسان نیست.»[۱۴] به طور خلاصه می‌توان نتیجه گرفت که دیدگاه تجویزی سید مرتضی آوینی دیدگاهی فضیلت محور در عرصهٔ هنر است. این فضیلت محوری ناظر به هنرمندان است نه اعمال اجبار از ناحیهٔ سیاستمداران یا هر عامل بیرونی دیگر. از سوی دیگر با توجه به آن‌که فضای هنری مدرن با مؤلفه‌های هنر متعالی که مد نظر سید مرتضی آوینی است سازگاری ندارد، از این رو ایشان در صدد اصلاح است؛ اصلاحی معطوف به الهیات، عرفان و اخلاق که به مدد این هر سه هنری مبرا از امیال مادی و خودخواهی‌های غیر‌معقول شکل گیرد؛ اما به نظر می‌رسد آسیب‌شناسی ایشان از آفاتی که بر پیکرهٔ هنر است آن‌قدر گسترده است که مجال فراوانی برای نگاهی گسترده‌تر به ابعاد مختلف هنر مدرن را به دست نمی‌دهد.


[۱] سوره، دوره نخست،شماره ۱۲، ص۵۰
[۲] سوره، دوره نخست،شماره ۱، ص۱۱
[۳] همان ص۱۵
[۴] سوره، دوره نخست،شماره ۳، ص۲۲
[۵] سوره، ویژه سینما، بهار۷۱، شماره ۱، ص۲۵
[۶] سوره، دوره نخست،شماره ۵ و ۶، ص۲۱
[۷] همان
[۸] آوینی، سید مرتضی؛ آیینه جادو؛ ج۱؛ ص۱۷۹
[۹] آرناسون؛ تاریخ هنر مدرن؛ ترجمه مصطفی اسلامیه؛ انتشارات آگه صص۶۲-۳۶۱
[۱۰] آوینی، سید مرتضی؛ آیینه جادو؛ ج۱؛ ص۱۸۴
[۱۱] همان؛ ص ۱۷۹
[۱۲] سوره، دوره نخست،شماره ۵ و ۶، ص۲۲
[۱۳] سوره، دوره نخست،شماره ۹، ص۵
[۱۴] سوره، دوره نخست،شماره ۱، ص۳۰



comment feed یک پاسخ به ”آیینه‌دار رفیق اعلی“

  1. یکی از دوستان

    معمولا اینگونه نوشته ها با دقت فلسفی کامل نوشته نمی شوند و اصلا انتظار هم نیست که اینگونه باشد، حکم بر اغلبیت و اکثریت و … می رود. و ترم مدرن در یک دوره ای بر همان چیزهایی که آوینی می گفت اطلاق می شد علی الاغلب.
    تعارضی که هم میان بحث ظرف و مظروف و جدایی فرم و محتوا و هنرمندانه بیان کردن محتوای نامناسب بیان شد جای بحث دارد.