توضیح مترجم: عمدهٔ مباحث کتاب «نگارش خلاق» نوشتهٔ «جری رینولدز» در ۲۰ نوبت در ستون «خلاقیت» فیروزه ارائه شد. تلاش من این بود که خلاصهای مفید از مباحث این کتاب را ارائه دهم و خوشبختانه لینکها و کامنتها و ایمیلها در کنار پیامکها و صحبتهای چهره به چهره نشان از رضایت خوانندگان عزیز از این سلسله نوشتهها داشت.
از امروز ترجمهٔ کتاب دیگری در این بخش ارائه خواهد شد، کتاب «سبک و صدا» یا به بیان بهتر «صدا و سبک» نوشتهٔ «جانی پاین». جانی پاین در این کتاب تلاش میکند تا راههای تقویت نوشتههای داستانی و روشهای زنده کردن شخصیتهای یک اثر ادبی را به خواننده آموزش دهد. به نظر میرسد مخاطب این کتاب کسانی باشند که دورههای اولیه نگارش خلاق و فنون نویسندگی را طی کرده و اکنون میخواهند چیزهای بیشتر بیاموزند و عمق بیشتری به ایدهها، درون مایهها و شخصیتهای داستانی خود بدهند. می توانم بگویم استفاده از توصیه های این کتاب بیش تر در مرحله بازنویسی و پرداخت اثر داستانی مفید خواهد بود هرچنذ که این اثر در ایده یابی و رسیدن به شاکله داستانی هم کتاب قابل استفادهای است.
کتاب ۱۸۸ صفحهای سبک و صدا در چهار بخش تنظیم شده است:
بخش اول: صدای داستانی
در این بخش طی سه فصل به بررسی عادتهای گفتاری، تأثیر صدا در داستان و ترسیم فضا در اثر داستانی پرداخته میشود.
بخش دوم: صدای نمایشی
در دو بخش این فصل تلاش میشود تا صداهای تنیده در داستان و نقش گفتوگوها و تقابلها در انتقال این صداها مورد بررسی قرار گیرد.
بخش سوم: صدای قدرتمند
این بخش نیز در دو بخش، ضرورت تعریف سوژهای داستانی برای مخاطب و تأثیر صداهای رقیب در پیشبرد داستان را بیان میکند.
بخش چهارم: صدا و سبک
در این بخش به صورت مفصل به مقولهٔ چندصدایی و تک صدایی اثر ادبی پرداخته و شاخصهای ادبیات چندصدایی با بیانی ادبی و نه صرفاً فلسفی مورد توجه قرار میگیرد.
امیدوارم این سلسله مباحث نیز مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.
***
شنیدن فراوان تکیه کلامها به نویسنده اجازه میدهد که شخصیتهایش را به سرعت بر روی کاغذ بیاورد. تکیه کلام راه مشخص و منحصر به فرد صحبت کردن است که نباید آن را با لهجه اشتباه گرفت. لهجه سبک و آوای خاص سخن گفتن است، اما تکیه کلامها موقعیتها و اصطلاحات به یاد ماندنی خاص هستند که حتی به شخصیتهای درونگرا و ناشناخته نیز حضوری ملموس در داستان میبخشند و آنها را بهتر به مخاطب معرفی میکنند. گفتار یک شخصیت نمیتواند جدا از شخصیتپردازی نویسنده باشد و لذا وقتی میخواهیم شخصیتی خلق کنیم، به تکیه کلامها و جملات به یاد ماندنی او هم باید توجه داشته باشیم تا خواننده او و کلماتش را بهتر به خاطر بسپارد.
هیچ وقت این خاطره روزگار جوانیام را فراموش نمیکنم که برای دوره کوتاهی در یکی از آموزشگاهها به عنوان جایگزین معلم ریاضیات کار میکردم. در آنجا با فردی آشنا شدم که اگر چه او را دوباره ندیدم اما چهرهٔ او همیشه در ذهنم باقی است؛ دانشآموز پر سر وصدا و سخت کوشی که در کلاس جبر مینشست و با سرعتی عجیب و هیجانی ملموس همهٔ مسئلهها را حل میکرد. او همیشه در گوشهای از کلاس مینشست، لباس اسپرت میپوشید و ریش ایتالیایی داشت. یک روز بعد از ظهر و پس از تمام شدن کلاس، درنگی کرد و سر صحبت را با من باز کرد و من توانستم بیشتر با او آشنا شوم؛ اسمش پل بود و اگر حافظهام یاری کند لهجهٔ نیویورکی داشت. پل شاگردی درسخوان و یک مکانیک ماهر بود که به همراه پدر و برادرانش مغازهای در بخش شمالی شهر داشتند که هنوز هم پنجرههای آلومینیومی و تبلیغات سردر مغازه را فراموش نمیکنم. من در آن زمان یک جیپ کرهای جنگی داشتم که دائم از آن روغن میریخت و من تا آن موقع نتوانسته بودم محل این روغنریزی را کشف کنم و هیج تعمیرکاری هم نتوانسته بود آن را بیاید. پل به من گفت که میتواند محل نشت روغن را پیدا کند و من با آسودگی و امید فراوان پیشنهادش را پذیرفتم و قرار شد ماشین را به تعمیرگاه او ببرم.
چند روز بعد به مغازهاش رفتم که بر روی یک زمین خشک واقع شده بود و دور و اطراف مغازه مرغ و خروسها رژه میرفتند و برای یافتن دانههای گندم پراکنده بر روی زمین با هم رقابت میکردند! دیدم که پل روی نیمکت داخل مغازه نشسته و مشغول تعمیر یک کاربراتور است. او آهسته و بی سر و صدا کار میکرد و به آرامی سخن میگفت. کسی که در کلاس ریاضی، معادلات درجه دوم را با سرعت و سر و صدای زیاد حل میکرد، اکنون با آرامش بر سر کارش نشسته بود و به آرامی نفس میکشید و انگار نمیخواست که لذت کار مکانیکیاش تمام شود.
نگاهش از لابه لای تکه فلزهای روی میز به من افتاد و با چشمان نافذ و لبخند پنهان پرسید: جیپ را آوردی؟
ـ بله! بیرون مغازه است.
ـ بسیار خوب! برویم تا مشکلش را حل کنیم.
سیگاری در دستش بود؛ چشمانش را به آرامی بست، پک عمیقی به آن زد و سیگار را خاموش کرد. دوباره با همان چشمان نافذ به من نگاه کرد و با حالتی که به نظرم خیلی دراماتیک بود تک جملهای گفت که از آن زمان در گوش من مانده است:
«اگر ریاضیات نبود تو الان اینجا نبودی»
بعد از گفتن این جمله با استادی هرچه تمام تر و بدون گفتن حرف اضافی به تعمیر ماشین پرداخت و عیب آن را برطرف کرد. من هرگز فکر نمیکردم که او از زندگی خصوصی من و اینکه به اجبار و به عنوان جانشین معلم قبلی به آن منطقه آمده ام مطلع باشد و وقایع این چند روز را این طور منظم کنار هم چیده و از آنها نتیجه گیری کرده باشد! او شبیه دکارت یا ویتگنشتاین بود البته در لباس روغنی! پل با این جملهاش بدون هیچ سر و صدایی از حیات جمعی ما و وابستگی انسانها در زندگی به یکدیگر سخن میگفت و فلسفهٔ حیات جمعی ما آدمها را بیان میکرد.
این مکانیک ساده برای من یک نابغه بود؛ نابغهٔ ریاضیات و فلسفه! او جیپ را درست کرد و من هنوز هم نفهمیدم که عیب ماشین از کجا بود. همانطور که در کلاس هندسه میدیدم میانبرهایی برای حل مسائل بلد است که تابع هیچ کدام از قواعد شناخته شدهٔ هندسه نیست. او با میانبرهایش مسئلههای هندسه و ریاضی و جبر را حل میکرد و من صرف نظر از این که راه حلش را قبول داشتم یا نه، همیشه میدیدم که او مسائل را درست حل میکند و پاسخ درست را مییابد و هیچ وقت هم نتوانستم بفهمم که پل چگونه آن مسائل را حل میکرد و آن راههای میانبر را از کجا مییافت؟
بارها و بارها در نوشتن داستانها و نمایشنامههایم تصمیم گرفتهام که پل را شخصیت اصلی یا لااقل یکی از شخصیتهای آن قرار دهم. با وجود این که از پل همین یک جمله را به یاد دارم اما در ذهنم همیشه به یاد او هستم. این مکانیک ساده، درونگراتر از آن بود که خودش را برای من معرفی کند، اما با همین تک جمله «اگر ریاضیات نبود تو الان اینجا نبودی» در ذهن من ماندگار شد. هیچ دیالوگ طولانیای میان من و او رد و بدل نشد اما همان تک جمله، شخصیت پل را برای من نمایان ساخت.
شنیدن یک جملهٔ قصار یا آشنایی با یک تکیه کلام معروف کافی است تا شما بتوانید آن را توسعه دهید و شخصیتهای قوی و ملموس و باورپذیر را وارد داستان خود کنید. علاوه بر این اگر در داستانی که نوشتهاید هم از این تکیه کلامها به شکل درست استفاده کنید، خواننده با شخصیت داستان شما بهتر آشنا می شود و به نحو موثرتری با او و گفتار و رفتارش همراه خواهد شد.
فزق لهجه و تکیه کلام در اینجاست که لهجهها تأثیر آوایی دارند و در گوش مخاطب طنینانداز میشوند و حتی وقتی محتوای کلام فراموش شود هم به یاد خواهند ماند. اما تکیه کلامها بیشتر تأثیر محتوایی دارند؛ آنها به شما کمک میکنند که در مشاهدات روزمرهٔ خود، با آدمها بهتر آشنا شوید و بتوانید کسانی را که دیدهاید به شخصیتهای داستانی تبدیل کنید. همچنین وقتی میخواهید شخصیتی خلق کنید میتوانید با وارد کردن تکیه کلام به حرفهای او، عمق بیشتری به شخصیت ببخشید و محتوای مورد نظرتان را بهتر به خواننده منتقل کنید. تکیه کلام میتواند شخصیت را برای تمام عمر مخاطب در خاطر او ماندگار کند. چرا که بر خلاف لهجه که صرفاً به آوا میپردازد تکیه کلام حامل و انتقال دهندهٔ محتواست.
Johnny Payne – Voice & Style (Ohio, Writers Degest Books, 1995)